كيهان: نطق قاهره دويدن روى ماسه ها
«نطق قاهره دويدن روى ماسه ها» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا روز پنجشنبه گذشته وارد قاهره شد تا پيام مهمي را که از حدود سه ماه پيش وعده آن داده بود، خطاب به مسلمانان صادر کند. در اين فاصله رسانه ها و محافل سياسي به گمانه زني هايي درباره مفاد پيام روي آوردند.
بعضي از رسانه ها براي آنکه اولين سفر خاورميانه اي و پيام اوباما به مسلمانان را بسيار مهم جلوه بدهند به عبارت پردازي هايي روي آوردند. روزنامه انگليسي تايمز چند روز قبل از سفر اوباما نوشت: «اوباما نخستين رهبر غربي است که پس از ناپلئون بناپارت، جهان اسلام را مستقيماً مورد خطاب قرار مي دهد» در داخل ايران نيز از سوي بعضي از مطبوعات اولين ديدار خاورميانه اي اوباما پس از احراز پست رياست جمهوري آمريکا مهم ارزيابي شد.
مباحث رسانه اي سطح توقعات را از سفر اوباما تا آنجا بالا برد که روزنامه آلماني اشپيگل نوشت اوباما تلاش مي کند تا توقعات را از سفرش به خاورميانه پايين بياورد از اين رو گفت: «اشتباه نشود هدف از سخنراني من در مصر تلاش براي ايجاد گفت وگوي بهتر براي مسلمانان است.»
اوباما در نطق کوتاهي که در دانشگاه مذهبي الازهر مصر ايراد کرد حرف جديدي نزد او البته درباره ايران و برنامه هسته اي آن، عراق، افغانستان، فلسطين و رژيم صهيونيستي صحبت کرد ولي همه اين حرف ها را قبلاً خود او يا همکارانش بيان کرده بودند. اوباما فعاليت هسته اي ايران را مورد تاييد قرار داد ولي درباره صلح آميز بودن اهداف آن ابراز ترديد کرد. او از نظريه دو کشور در يک سرزمين سخن گفت و در همان حال که حماس را مسئول خشونت ها معرفي کرد از اسرائيل خواست با متوقف کردن توسعه شهرک سازي در کرانه باختري موافقت کند. اوباما در حالي که برنامه اي براي افزايش نيروهاي نظامي در افغانستان تدوين کرده و به اجرا گذاشته است، گفت که کشورش قصد ندارد نيروهاي خود را در افغانستان نگه دارد. در واقع اوباما حدود 4 ماه پس از آغاز به کارش نتوانست مخاطب چنداني را پاي صفحه تلويزيون بکشاند و شايد بيش از سه هزار نفري که در صحن الازهر به ديدار او آمدند و همه مقامات رسمي بودند شنونده اي نداشت. درخصوص مواضع و اظهارات اوباما نکات زير شايسته تأمل است.
1-اوباما در سخنراني خود در قاهره و سپس تکرار بخشي از آن در آلمان در ديدار با آنجلا مرکل سري به تاريخ مداخلات آمريکا زد و فقط در مورد کودتايي که کشور او نزديک به 6 دهه قبل عليه دولت ايران انجام داده است، موضع گرفت اين در حالي است که اقدامات آمريکا در حمايت از صدام براي حمله به ايران، ساقط کردن هواپيماي مسافربري ايرباس،حمله به سکوهاي نفتي ايران، مسدود کردن دارايي هاي کشورمان، اشغال نظامي عراق و افغانستان و اقدامات زورمدارانه عليه دولت ها و ملت ها توجه او را برنينگيخت در واقع او از موضوعي عذرخواهي کرد که عذرخواهي وي چيزي را تغيير نمي دهد و صرفاً ابعاد تبليغاتي دارد.
2- اوباما در قاهره از تغيير سخن گفت و مدعي شد کشورش آماده است تا نحوه همکاري با جهان اسلام را مورد بررسي قرار دهد او در عين حال جنبش مردمي حماس را مورد خطاب قرار داد و از آنان خواست اسرائيل و توافقنامه هاي پيشين بعضي از گروههاي فلسطيني با آن را به رسميت بشناسد و البته در کنار آن صرفاً از اسرائيل خواست تا به حقوق فلسطيني ها اعتراف کند! اوباما در اين ديدار پديده دو کشور در يک سرزمين را مورد تاکيد قرار داد ولي تکيه کلام هاي او روي حقوق اسرائيلي ها متمرکز بود.
3- باراک اوباما در قاهره وانمود کرد که مشکل کشورش با ايران صرفاً تاريخي است او گفت: «سالهاست که ايران، آمريکا را دشمن خود مي داند و اين به خاطر پيشينه اي است که اين کشور از آمريکا دارد.» اين در حالي است که همين آقاي اوباما نيز حدود دو ماه پيش، قانون اعمال محدوديت عليه شرکت هاي خارجي طرف قرار داد با ايران را امضا کرد. کشور او طي 5-4 سال گذشته بارها محور صدور قطعنامه ها و بيانيه هاي ضد ايراني بوده است. تکليف پرونده ناو متجاوز وينسنس - که حدود 290 ايراني سرنشين هواپيماي ايرباس را به شهادت رساند- مشخص نيست و اموال ايران عليرغم گذشت حدود سه دهه هنوز در انبارهاي ارتش آمريکا خاک مي خورد اين مشکلات اگرچه در سينه تاريخ حک شده اند ولي هيچ گاه فراموش نشده و ارزش حقوقي آن از بين نرفته است.
4- اوباما در سخنراني کوتاه خود در الازهر وانمود مي کند که کشورش آماده است تا گام هاي اوليه را در راه عادي سازي رابطه با ايران بردارد و براي اين کار شرطي قايل نيست اما واقعيت اين است که ايران پيش شرط هايي دارد که کاملاً منطقي است. پيش شرط هاي ايران اعاده آن دسته از حقوق تضييع شده اي است که امکان اعاده آن وجود دارد. آمريکا اگر واقعاً حق ايران را در برنامه هسته اي اش پذيرفته است بايد پيشگام لغو چهار قطعنامه اي شود که خود در تصويب آن پيشتاز بوده است. اموال بلوکه شده ايران را آزاد کند، فرمانده ناو وينسنس را محاکمه کند، مجرمان جنايتکار فراري را به ايران تحويل دهد و... اگر آمريکا مي خواهد در موضوعات مرتبط با حوزه خاورميانه به نظرات ايران نزديک شود بايد دولت قانوني حماس که برآمده از آراء مردم است را بپذيرد و حزب الله لبنان را بعنوان يک حقيقت مشروع در سپهر مناسبات خاورميانه به رسميت بشناسد وگرنه ايران اسلامي قادر نيست سرنوشت مسلمانان را با آمريکا - که مسئول بسياري از مصيبت ها و آلام جهان اسلام است- به گفت وگو بگذارد.
5- بخش عمده نطق کوتاه اوباما به ايران ارتباط داشت به گونه اي که به نظر مي آمد نطق او در پاسخ به نامه اي است که حدود شش ماه پيش دکتر احمدي نژاد به او نوشته است. نطق ملاطفت جويانه اوباما يک هفته پيش از برگزاري انتخابات رياست جمهوري در ايران يک معناي اضافي هم دارد کما اينکه ديدار 3 ساعته سارکوزي رئيس جمهور فرانسه با منوچهر متکي در کاخ اليزه- در روزي که اوباما در قاهره مشغول سخنراني بود- داراي آن مفهوم اضافي بود. اوباما و سارکوزي منتظر برگزاري انتخابات 22 خرداد ايران نشدند و «ايران کنوني» را بعنوان کشوري که بايد جايگاه بي بديل آن را در اداره خاورميانه- مهمترين نقطه جهان- به رسميت شناخت، مورد خطاب قرار دادند اين نشان مي دهد که دولت کنوني را پيروز انتخابات مي دانند و نمي خواهند با تأخير در مخاطبه توليد بدبيني بيشتر نمايند.
6- چندي پيش «دنيس راس» دستيار ارشد وزارت خارجه آمريکا در امور خاورميانه در کتاب «افسانه ها، توهمات و صلح؛ يافتن مسيري جديد براي آمريکا» نوشت «اگر آمريکا از سياست هاي کنوني خود در برابر ايران دوري نکند و الگويي ميانه رو را در پيش نگيرد حتماً با شکستي سنگين روبرو خواهد شد» روزنامه اماراتي «گلف نيوز» نيز 4 روز پيش - با اشاره به سفر منطقه اي اوباما- در سرمقاله خود نوشت: «فاصله گرفتن اوباما از ايران به منزله به خطر افتادن منافع آمريکاست. چنانچه اوباما نتواند اعتماد ايران را جلب کند، سياست خارجي آمريکا در خاورميانه بشدت شکست خواهد خورد.» بر اين اساس ايران بايد آمريکايي ها را وادار کند تا پيش از لفاظي درباره لزوم بهبود مناسبات تهران- واشنگتن، به جبران اقدامات ضد ايراني خود متعهد شوند.
7- واقعيت اين است که سياست تغيير از خاورميانه و بخصوص از مرکز فکري آن - ايران- به آمريکا راه يافته است. شعار انتخاباتي اوباما- change- با نگاه به شکست هاي سياست خارجي اين کشور در دوره بوش مطرح گرديد و سبد او را پر از رأي کرد. بنابراين برخلاف تحليل بعضي از عناصر اصلاح طلب در ايران نبايد گمان کرد که ما براي اجابت دعوت آنان بايد تغييري در سياست هاي خود ايجاد کنيم بلکه تغييري که امروزه سايه خود را بر سياست خارجي آمريکا گسترانده است - اگر تظاهر نباشد- از طريق ايستادگي ايران- و ساير کانونهاي مقاومت در خاورميانه- بدست آمده است و براي عملي شدن آن بايد بر مواضع خود تأکيد کنيم نه اينکه در آنان تجديد نظر نمائيم.
اعتماد:احياي حقوق شهروندي و اصلاح وضع اقتصادي
اين گفت وگو به همين جا ختم نشد و جوان دانشجو مي خواست بداند چرا استادش از نامزد به خصوصي دفاع و آن را اعلان نمي کند؟، استاد پاسخ داد دانشگاهي است و معلمي ساده غ= يعني هيچ کاره،ف. به جوان دانشجو گفت معلم دانشگاه در نظر دانشجويان ارج و قرب زيادي دارد اما در جامعه ما معلم جايگاه و وزني ندارد، به علاوه اگر معلم دانشگاه بخواهد از کسي علني طرفداري کند ممکن است ارزش علمي کارش پايين بيايد. آدم دانشگاهي بايد به مسائل علمي نگاه کند و کار علمي هم دليل و برهان مي خواهد. براي ختم گفت وگو دوستم با عذرخواهي از ورود در آن گفت وگوي استاد و دانشجو، خطاب به جوان دانشجو گفت خردمندانه و پسنديده ترين کاري که مي توان از آدم دانشگاهي مخصوصاً در دانشگاه توقع داشت، اين است که از اصل حکومت مردمسالار و فوايد آن و چگونگي کارکرد و موفقيت آن سخن بگويد و طرفداري کند و نه از کارگزاران حکومت مردمسالار که چه کسي بهتر از چه کسي است و شايسته اداره امور، از اين گذشته، بهتر است از استاد بخواهيد در انتخابات شرکت کنند و دانشجويان و ديگران را به شرکت آگاهانه در انتخابات تشويق کنند؛ نه اينکه ايشان را وادار کنيد از نامزدي طرفداري کنند و براي او تبليغ،
اما جوان دانشجو دست بردار نبود و بر نظر خودش اصرار کرد و استدلال که نخير استاد شکسته نفسي مي کنند و مي گويند وزن و جايگاهي ندارند، ايشان هزاران هزار دانشجو تربيت کرده اند. اگر ايشان از کسي طرفداري کنند دانشجويان قبلي و فعلي هم از ايشان تبعيت خواهند کرد، استاد اين بحث را ديگر ادامه نداد و خوشبختانه ما به کار خودمان رسيديم اما اين گفت وگو مرا به فکر فرو برد.
2-اولاً تعجب کردم که آن دانشجو بر خلاف آنچه ادعا مي کرد که هزاران هزار دانشجو از استاد خودشان تبعيت مي کنند، چرا خودش حرف استادش را نمي پذيرفت؟، چطور توقع داشت که دانشجويان ديگر دربست و بي چون و چرا حرف استادشان را قبول کنند؟ آيا دانشگاه محلي است که بدون انديشيدن بايد هر حرف و نظر را پذيرفت و اطاعت کرد، از هر چه در آن گفته يا شنيده مي شود؟، ثانياً تعجب کردم که چرا ما ايرانيان بي حد و حصر دلبسته نتيجه هر کاري هستيم و وسيله و مسير رسيدن به نتيجه براي ما هيچ ارزشي ندارد؟ ما عجول هستيم و مي خواهيم به آنچه مي خواهيم و دوست داريم زود برسيم. متاسفانه ما منتظريم کارهاي سخت را کسي ديگر تحمل کند و ما فقط وقتي آب ها از آسياب افتاد در خوشي و خرمي شريک باشيم. هيچ دوست نداريم خودمان در به ثمر رسيدن کاري دخالت کنيم. متاسفانه در عرصه زندگي اجتماعي ما منتظريم يک نفر پيدا شود و کارها را درست کند و ما در بهترين وضعيت برايش کف بزنيم. هنوز نياموخته ايم مهم نيست که چه کسي روي صندلي مناصب عمومي مي نشيند، مهم اين است که ما همه با هم در روندي دوستانه و مسالمت آميز تصميم مي گيريم چه کسي شايستگي نشستن بر آن صندلي را دارد و او هم براي کار کردن خواست و نظر مردم را اعمال مي کند نه خواست خودش را.
متوجه نيستيم که جمهوري بودن هر نظام جمهوري بستگي به مشارکت مردم دارد. مردم بايد نه از سر تکلف و نه با خواهش و تمنا و براي نمايش به پاي صندوق هاي راي بيايند.
هيچ کس نمي گويد ماستش ترش است. مردم خودشان بايد قضاوت کنند که دارندگان مناصب عمومي واقعاً در جهت منافع مردم حرکت کرده اند يا نه، انتخابات روز داوري مردم است که چه کسي در جهت منافع مردم کار کرده است يا خواهد کرد و مردم به او اطمينان دارند اما وقتي هر کس سرش به کار خودش گرم باشد و به اداره امور بي اعتنايي کند معلوم است که نتيجه چندان مطلوب از آب درنمي آيد،
3-انتخابات از جهتي شبيه مسابقات جام جهاني فوتبال است. هر دو هر چهار سال يک بار برگزار مي شوند؛ با اين فرق که يکي پر از شور و شوق و بيم و اميد است اما آن ديگري به نظر عده يي که به خطا گمان مي کنند بيايي نيايي، راي بدهي ندهي نتيجه معلوم است، هنوز به قدرت خودمان ايمان نداريم، در مسابقات جام جهاني فوتبال ضعيف ترين تيم هم با اميد به ميدان مي آيد نه از سر تکلف و تصنع.
زيباترين لحظات زمان برگزاري مسابقات است نه آن موقع که جام را به برنده تسليم مي کنند. آيا تا به حال ديده ايد کسي از لحظات تسليم جام به تيم برنده تصوير برداري کرده باشد و فقط از ديدن آنها خوشحال باشد؟
اگر تيمي بخواهد به جام دست يابد بايد در بازي کردن مهارت پيدا کند. تيمي برنده خواهد شد که اعضاي آن هر کدام در کار خودشان ماهر باشند و با يکديگر هماهنگ بازي کنند. حتي در مسابقات عادي فوتبال هر تيم تا آخرين دقيقه که به «دقيقه 90» مشهور شده است از کوشش نمي ايستد. چرا انتخابات شروع نشده مي گوييم «معلومه کي انتخاب مي شه،»
4- به ادعاي آن جوان دانشجو فکر کردم که مطالبات حقوق شهروندي بر مطالبات اقتصادي برتري و ارجحيت دارد، آيا واقعاً فلان کانديدا طرفدار حقوق شهروندي است و آن ديگري طرفدار و مدافع اصلاح وضع اقتصادي؟ مي توان اين پرسش را طرح کرد که حقوق شهروندي چيست؟ يعني چه؟ اما مي توان گفت هدف و غرض اصلي اش ارج نهادن، تضمين، اجرا و دفاع از شأن اتباع يک دولت است.
بر خلاف نظر آن جوان دانشجو نمي خواهم و نمي توانم به صراحت حکم کنم کدام بر ديگري برتري و ارجحيت دارد. به ياد ژنده پوشاني مي افتم که متاسفانه، در سطل هاي بزرگ زباله يا تا کمر خم شده اند يا سطل بزرگ را تا نيمه خم کرده اند تا درون آن چيزي بيابند و بتوانند از خود محتوياتش يا فروشش نصيبي ببرند،
به ياد مردان و زنان ظاهراً مرتب و منظم و مودب مي افتم که با آوردن عذري و در صورت لزوم تصريح به اينکه گدا نيستند، از مخاطب مي خواهند مبلغي به آنها بپردازند... داشتن ارج و احترام وقتي شکم خالي است و سرپناهي نداري و فشارهاي گوناگون اقتصادي بر آدمي وارد مي شود چه ارزشي دارد؟ دائم روي کاغذ بنويسيم و در هر مجلس از ارزش انسان سخن بگوييم اما عملاً در جهت پاسداشت ارزش و احترام انسان ها هيچ کاري نکنيم، چه سودي دارد؟
اولين قدم در احترام به شأن انسان اين است که نيازهاي اساسي و اوليه اش برطرف شود بدون آنکه توهين يا تحقير شود. از سوي ديگر اگر وضع زندگي مردم بهتر شود و آن نيازهاي اوليه و اساسي برطرف شود اما مردم هيچ ارزشي نداشته باشند و اجازه نداشته باشند يا نتوانند که به بيش از نيازهاي اساسي بينديشند و وجود و خواست شان به حساب نيايد؛ اين بودن چه حاصلي دارد؟، آيا تيم فوتبالي را سراغ داريد که دروازه را بدون دروازه بان رها کند و از حضور او در ميدان استفاده کند تا گل بزند، يا تمام بازيکنان ديواري مقابل دروازه خودشان درست کنند که گل نخورند، احترام به حقوق شهروندي و اصلاح وضع اقتصادي هر دو لازم و ملزوم يکديگرند، هيچ يک بدون آن ديگري راهگشا نيست،
جمهوري اسلامي: خطر تكرار فجايع مشروطيت
«خطر تكرار فجايع مشروطيت»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛از فضاي تبليغات انتخاباتي آهنگ تكرار فجايعي كه نهضت مشروطيت را به مسلخ برد و آنرا از مسير منحرف كرد به گوش مي رسد. با قطع نظر از اينكه چه كسي از صندوق هاي راي بيرون مي آيد و رئيس جمهور مي شود آنچه اين روزها در تبليغات انتخاباتي مطرح مي گردد انكار كارآمدي نظام جمهوري اسلامي و سر بر آوردن عده اي غارت گرو خائن به كشور و ملت و دين از چرخه اين نظام است.
اين همان چيزي است كه 30 سال است دشمنان انقلاب و نظام جمهوري اسلامي از راديوهاي خود تبليغ كرده اند و در نشريات و كتاب هاي خود نوشته اند و منتشر كرده اند. عده اي ميخواهند به قيمت متهم كردن نظام جمهوري اسلامي به اين تهمت ها و اثبات بي كفايتي اسلام و خارج ساختن روحانيت از عرصه مديريت كشور همان وضعيت قبل از انقلاب را برگردانند و بدون آنكه مزاحمي داشته باشند بر مردم حكومت كنند.
در ماجراي مشروطيت آيت الله شيخ فضل الله نوري را با تهمت طرفداري از استبداد و مخالفت با مشروطه و قدم برداشتن در مسيري كه خلاف مسير مردم است به پاي چوبه دار بردند و به شهادت رساندند و سپس به نوبت سراغ ساير روحانيون رفتند و سران مشروطيت را از سر راه خود برداشتند و زمينه را براي ديكتاتوري رضاخان فراهم كردند. ديكتاتوري و استبداد رضاخاني كه يك شبه سر بر نياورد مقدمات تسلط رضاخان بر كشور را كساني فراهم كردند كه ابتدا تبليغات عليه آيت الله شيخ فضل الله نوري را شروع كردند سپس او را به شهادت رساندند و بعد از او به سراغ ساير سران مشروطه رفتند و در نهايت ميدان را از مردان مبارز خالي كردند و زمينه را براي يكه تازي رضاخان فراهم ساختند.
گناه آيت الله شيخ فضل الله نوري اين بود كه زودتر از ديگران صداي پاي بيگانگان را شنيده بود و ميگفت « مشروطه مشروعه » ميخواهيم و مشروطه اي را كه از ديگ پلوي سفارت انگليس سر در بياورد نميخواهيم . سفير انگليس در تهران به شيخ پيشنهاد كرده بود پرچم آن كشور را بر سر در خانه اش نصب كند تا از تعرض كساني كه خود را متولي مشروطه ميدانند و ادعاي دلسوزي براي كشور و ملت دارند و مي گويند ميخواهيم به مردم خدمت كنيم در امان باشد ولي شيخ به آنها پاسخ داد : مشكل اصلي خود انگليس است كه عوامل خود را به جان مشروطيت انداخته و با متهم ساختن علماي مشروطه خواه درصدد خالي كردن ميدان و سوار شدن بر موج است . اگر شما و عوامل استيجاري تان از سر راه مشروطه كنار برويد مردم به راه خود ادامه خواهند داد و نهضت مشروطيت نيز به ثمر خواهد نشست .
غفلت علما و تنها ماندن آيت الله شيخ فضل الله نوري راه را براي كارگر افتادن فريبكاري هاي موج سواران باز كرد و شيخ در ميدان غورخانه تهران ميدان امام خميني امروز به دار آويخته شد و عده اي از متدينين كلاه نخي و تسبيح صددانه به دست نيز پاي چوبه دار خدا را شكر كردند كه از شر شيخ ضد مشروطه ! خلاص شده اند غافل از اينكه شهادت شيخ آغاز سقوط نهضت مشروطيت و زمينه ساز حاكميت رضاخان است . كار به جائي رسيد كه طبق پيش بيني و هشدار شيخ شهيد ـ كه البته به آن توجهي نشد ـ رهبران روحاني مشروطيت يكي بعد از ديگري از ميان برداشته شدند و حتي آيت الله سيدحسن مدرس كه يكي از پنج مجتهد معرفي شده توسط مراجع نجف براي نظارت بر قوانين مجلس بود كنار زده شدو عليرغم آنهمه خدمت كه به استقلال ايران و آزادي ملت كرده بود توسط رضاخان به خواف تبعيد شد و ماموران رضاخان او را در كاشمر با دهان روزه مسموم كردند و به شهادت رساندند.
آيت الله سيدحسن مدرس بعد از آنكه اصل دوم متمم قانون اساسي مشروطيت توسط مستبدين زير پا گذاشته شد به عنوان نماينده مردم تهران در مجلس فعال شد ولي رضاخان در انتخابات مجلس ششم دستور داد اسم او را نخوانند تا او وارد مجلس هم نشود. اين اوج وقاحت رضاخان بود كه وقتي به قدرت رسيد حتي آرا مردم را هم ناديده گرفت و دستور داد به قول مدرس حتي راي خود مدرس به خودش را هم نخوانند. رضاخان ابتدا كه روي كار آمد با سالوس بازي مردم را فريب مي داد و در مجالس عزاداري محرم شركت مي كرد و با گل ماليدن به پيشاني و سر خود در دسته هاي سينه زني همراه عزاداران حسيني مي شد ولي هنگامي كه جاي پاي خود را محكم كرد چادر از سر زنان كشيد مساجد را بست و تكيه ها و حسينيه ها را به انبار تبديل كرد لباس روحانيون را قيچي كرد در حرم حضرت معصومه شيخ بافقي را كتك زد حوزه هاي علميه را تعطيل كرد و هرچه اربابان به او ديكته كردند انجام داد.
پسر رضاخان هم راه پدر را با تفاوت هائي در شيوه عمل ادامه داد آيت الله كاشاني را خانه نشين كرد روحانيت انقلابي را ارتجاع سياه ناميد امام خميني را زنداني و تبعيد و متهم به پول گرفتن از خارج و همكاري با بيگانگان نمود به مبارزه ريشه اي با دين پرداخت همه مخالفان را سركوب كرد و نام همه اين خيانت ها را ماموريت براي وطن و خدمت به مردم گذاشت . او هم مانند پدرش براي فريب دادن مردم در مجالس عزاداري شركت مي كرد و مدرسه شهيد مطهري امروز و سپهسالار ديروز شاهد روضه خواني هاي وعاظ السلاطين با حضور او بود. البته محمدرضا پهلوي بدشانس بود كه با امام خميني معاصر بود و در برابر آن سياستمدار روشن ضمير و هوشمند كم آورد و انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و همانگونه كه رهبر معظم انقلاب در روز 14 خرداد جاري فرمودند امام خميني دو پرچم عزت اسلام و ايران را در سراسر جهان به اهتزاز در آوردند و ملت ايران آزادي و استقلال خود را باز يافت .
امروز با تبليغات مسمومي كه عليه روحانيت ياران انقلابي امام و مديران ارشد نظام جمهوري اسلامي درحال انجام است صداي پاي خطر تكرار فجايع مشروطيت به گوش مي رسد. جلوي اين خطر را قبل از آنكه كار از كار گذشته باشد بايد گرفت . اينكه كسي خود را با حضرت علي مقايسه كند و سران نظام جمهوري اسلامي را خائن بداند واقعه اي عادي نيست .
چرا بزرگان در برابر تهاجم شديدي كه اين روزها به اركان نظام صورت مي گيرد ساكتند چرا علما و مراجع تقليد در برابر هجمه شديدي كه عليه روحانيت در جريان است به وظيفه شرعي خود عمل نمي كنند مردم اين روزها مي پرسند و حق دارند بپرسند اگر اين اتهامات صحت دارد چرا متهمان در بالاترين مناصب شرعي و قانوني در نظام جمهوري اسلامي حضور دارند و اگر صحت ندارد چرا با اتهام زنندگان برخورد نمي شود مسئولان عالي قضائي كشور چرا به وظايف خود عمل نمي كنند چرا چشم اين فتنه را كور نمي كنند آيا در نظام جمهوري اسلامي بايد اجازه داده شود افراد براي رسيدن به قدرت از هر وسيله اي استفاده كنند ! آيا در نظام جمهوري اسلامي ما به اين نتيجه رسيده ايم كه هدف وسيله را توجيه مي كند ! آيا در برابر شادي دشمنان نظام جمهوري اسلامي كه اين روزها مي گويند آنچه در 30 سال گذشته درباره نظام جمهوري اسلامي و سران آن مي گفتيم به اثبات رسيده است بايد ساكت بمانيم و شاهد باشيم كه از رسانه ملي همين نظام آنچه دشمنان در 30 سال گذشته گفته اند تاييد شود ! با ادامه اين وضعيت آيا چيزي جز پوسته اي رنگ و رو رفته از نظام جمهوري اسلامي باقي ميماند ! رزمندگان مي پرسند اگر وضع اينست پس ما براي چه چيزي جنگيده ايم و اگر اين نيست پس چرا كسي جلوي اين سمپاشي ها را نمي گيرد خانواده هاي شهدا مي پرسند آيا شهداي ما خون داده اند كه نظام جمهوري اسلامي زير سئوال برود و دشمنان شادي كنند وفاداران به نظام جمهوري اسلامي تا چه وقت بايد صبر كنند و خار در چشم و استخوان در گلو شاهد شادي هاي دشمنان انقلاب باشند آيا وقت آن نرسيده است كه به اين ماجراجوئي ها و ضرباتي كه بي رحمانه بر پيكر نظام مظلوم جمهوري اسلامي وارد مي شود پايان داده شود !
ابتكار: راي رهبري، حرفها و حديثها
«راي رهبري، حرفها و حديثها»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم رضا صنعتي است كه در آن ميخوانيد؛يکي از مسائلي که همواره در انتخابات رياست جمهوري مطرح بوده و از آن به عنوان عاملي جهت هدايت آراي مردم و نخبگان به سبد کانديداي خاصي استفاده مي شود نظر و راي مثبت مقام معظم رهبري نسبت به يک کانديداي خاص است.اين در حالي است که رهبري معظم انقلاب تاکنون حداقل دو بار به صورت علني بر مخفي بودن راي خويش تاکيد کرده اند. ايشان در سخنراني خود در مشهد مقدس و در ابتداي سال جديد فرمودند: «درباره موضع رهبري در مورد انتخابات، گمانه زني و شايعه و اينها همشيه بوده و خواهد بود... بنده يک راي دارم، آن را در صندوق مي اندازم. به يک نفري راي خواهم داد، به هيچ کس ديگر هم نخواهم گفت...» همچنين در سخنان اخير خود در مرقد حضرت امام خميني فرمودند: «بنده در اين انتخابات يک راي بيشتر ندارم، آن راي را هم به نظرم مي رسد که کسي به طور مشخص نمي داند.»تاکيد ايشان بر اين مساله از يک پشتوانه اي نظري و يک منطق مديريتي برخوردار است. که به آنها اشاره خواهيم کرد.
پشتوانه نظري
در نگاه فقهي ايشان راي و نظر مردم يکي از پايه هاي مشروعيت حکومت اسلامي است و بر اين اساس است که در سخنان خود در مشهد مي فرمايند: «به هيچ کس ديگر هم نخواهم گفت که به کي راي بدهيد، به کي راي ندهيد; اين تشخيص خود مردم است.» و يا در سخنانشان در مرقد مطهر امام تاکيد کردند که: «من به کسي نميگويم، نگفته ام و نخواهم گفت به چه کسي راي بدهيد، به چه کسي راي ندهيد; راي من مربوط به خود من است. اين مال ملت است.» اين تاکيدات چنانچه گفته شد بر اساس جايگاه فقهي راي مردم در حکومت اسلامي از منظر ايشان است.
منطق مديريتي
نکته ديگري که به عنوان پشتوانه تاکيد بر مخفي بودن راي و نظر رهبري مطرح است، جايگاه و منطق مديريتي و رهبري جامعه است. به عبارتي در صورت اعلام نظر رهبري در حمايت از يک کانديداي خاص، ميدان انتخابات پيش از آنکه جايگاهي براي رقابت نامزدهاي مختلف باشد به ميداني براي تاييد يا رد مواضع رهبري تبديل خواهد شد و اين مساله ايست که هيچ نظام مديريتي و حکومتي بدان تن نخواهد داد. مساله زماني حساس تر خواهد شد که کانديدايي که نظر رهبري موافق با وي تبليغ مي شود موفق به کسب آراي لازم نشود در اين فرض تعامل رهبري با رئيس جمهور منتخب لااقل در افکار عمومي دستخوش چالش هاي متعددي خواهد شد و دشمنان نظام را به طمع خواهد انداخت.
چند تذکر
1 -حضرت امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري (دامت برکاته) همواره حمايت هاي خويش را از دولت هاي مختلف دريغ نداشته اند. اين حمايت ها به تناسب شرايط زماني و مکاني، عملکرد دولت هاي مختلف و مهم تر از همه نوع رفتار مخالفان دولت ها با خدمات آنان در يک سطح نبوده است لکن معمولا پس از اتمام چهار سال اول رياست جمهوري و آغاز انتخابات دوره بعد از جانب هواداران روساي جمهور کوشيده شده است تا با برجسته کردن اين حمايت ها به مردم چنين القا شود که نظر رهبري بر تداوم رياست جمهوري آنهاست. مقام معظم رهبري اما با توجه هوشمندانه به اين مساله همواره از اصل مخفي نگه داشتن راي و نظر خويش دفاع کرده اند.به عنوان نمونه ايشان در سخنان خود در مشهد مقدس مي فرمايند: «بنده گاهي از دولت حمايت مي کنم، دفاع مي کنم; بعضي سعي مي کنند براي اين کار معناي نادرستي جعل و ابداع کنند. نه، من از دولت ها هميشه دفاع مي کنم; منتها اگر دولتي بيشتر مورد تهاجم قرار گرفت و احساس کردم حملات غير منصفانه اي مي شود، بيشتر دفاع مي کنم. من طرفدار اعمال انصافم; من مي گويم بايد منصف باشيم. رفتارها را نگاه کنيم; اين ربطي به انتخابات ندارد، بحث انصاف و بي انصافي است. حمايت کردن از خدمتگزاران در کشور، وظيفه اي است که هم من دارم، هم همه دارند; اين مربوط به اعلام موضع انتخاباتي نيست.»
2- با توجه به نکات بيان شده در پشتوانه نظري و مديريتي اين موضوع و پيامدهاي بي توجهي به اين پشتوانه ها; به نظر مي رسد هيچ يک از کانديداها و يا حاميان آنها با هيچ منطق و استدلالي (ولو خيرخواهانه) نمي بايست تاکيدات صريح و مکرر ايشان بر عدم اطلاع ديگران از راي رهبري را ناديده گرفته و با اين استدلال به دفاع از نامزدي خاص و نفي ساير نامزدها بپردازند.
3- طبيعي است که اعلام رهبري بر مخفي نگه داشتن راي خويش لااقل به اين معنا خواهد بود که بيش از يک گزينه براي راي احتمالي ايشان وجود دارد.
4 -آنچه گفته شد البته منافاتي با ارائه ملاک ها و معيارهايي براي تشخيص کانديداي اصلح از جانب رهبري ندارد، لکن در همين مورد نيز حاميان نامزدها مي بايست پس از اطمينان از تطبيق ملاک هاي مورد نظر رهبري با ويژگي هاي کانديداي مورد نظر خود از انتساب سليقه خويش به «راي رهبري» و تخطئه و نفي سليقه حاميان ساير کانديداها، خودداري کرده و پيروي عملي خويش از ولايت فقيه را به نمايش بگذارند.
بر همين مبنا بود که مقام معظم رهبري به حاميان کانديداها سفارش کردند: «عزيزان من! نامزدهاي مختلف هر کدام طرفداراني دارند، علاقه منداني دارند. علاقه مندان اين نامزد نميتوانند اعتراض کنند به علاقه مندان آن نامزد که شما چرا به او علاقه مندي، به نامزد مورد علاقه من علاقه اي نداري. که، اين جزو افتخارات کشور ماست. افراد گوناگون مي آيند; با منشهاي مختلف، با سلائق مختلف، با شيوه هاي گوناگون کار، در مقابل مردم قرار ميگيرند. يک عده اين را مي پسندند، يک عده آن را مي پسندند، يک عده آن را مي پسندند. اين افتخار است; اين خوب است. هر کدام از نامزدهاي محترم هم طرفداراني دارند. بعضي ها از اين طرفداران متعصب هم هستند، خيلي علاقه مند سرسختند به آن نامزد خودشان. خيلي خوب، باشند، حرفي نيست; اما مواظب باشيد، مراقب باشيد که اين علاقه مندي ها به اصطکاک نينجامد; به اغتشاش نينجامد. شما داريد براي عقيده خودتان، براي ايمان خودتان تلاش ميکنيد; نگذاريد دشمن اين ايمان، دشمن اين آرمان از شما سو» استفاده کند.»
دنياي اقتصاد: معيار انتخاب
«معيار انتخاب»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن ميخوانيد؛اين روزها به دليل نزديکي به روز رايگيري، اين سوال براي آحاد جامعه مطرح است که به چه کسي راي دهند. پاسخ به اين سوال منوط به اين است که بدانيم که چه ملاکهايي براي راي دادن بايد در نظر گرفته شود. براي اين مقصود بايد نخست بدانيم که ...
... نقش سياستمداران در اداره جامعه چيست و بر اساس آن بتوان کانديدايي را که بهتر با اين ملاکها سازگار است، انتخاب كرد. براي تبيين اين مساله از يک مثال متعارف و آشنا براي خوانندگان استفاده ميکنيم. فرض کنيد که ناگهان برق يک منطقه برود و چراغهاي راهنمايي رانندگي از کار بيافتد. همه تجربه کردهايم که در اين مواقع چه معضل و گره کوري ازترافيک در چهارراهها به وجود ميآيد.
در اين مواقع به دليل نبود چراغ راهنما، هر کس تلاش ميکند، خود سريعتر از ديگري چهارراه را رد کند و نتيجه اين ميشود کهترافيک به شکل پيچيدهاي گره ميخورد. همه در اين مواقع ميدانند که اگر مصلحت جمعي رعايت شود و اولويت و حق تقدمها رعايت گردد، براي همه بهتر است و خودشان نيز زودتر به مقصد ميرسند. اما از آنجا که اين اطمينان را ندارند که ديگري اين ملاحظه را رعايت کند، همه رفتار فرصتطلبانه را پيشه ميکنند و بدون ملاحظه حقتقدمها و مصلحتها وارد گرهترافيک شده و مشکل را وخيمتر ميکنند.
در چنين مواقعي با رسيدن يک افسر پليس به تدريج مشکل حل ميشود. نکته مهم اين است که چگونگي حل اين مشکل را بازبيني کنيم. در اين مواقع کاري که پليس ميکند، اين است که با توجه به شکل گرهترافيکي، بهترين راهحل مشکل را پيدا کرده و خودروها را ملزم ميکند تا اين راهحل را به اجرا در آورند. در اين مواقع خودروها از راهحل پيشنهادي وي به دو دليل تبعيت ميکنند. از يک سو ميدانند که پليس داراي قدرت تنبيه کساني است که از راهحل وي تبعيت نکنند ولي مساله تنها اين نيست بلکه عموم رانندگان ميدانند که مصلحت خود آنها در گرو تبعيت از دستور پليس است.
پيش فرضي که در اين تبعيت داوطلبانه وجود دارد، اين است که پليس مذکور اولا خيرخواه همه است و ميخواهد که مشکل همه رانندگان حل شود و نسبت بهحل مشکل يک بخش خاص از رانندگان سوگيري و جهتگيري ندارد. ثانيا آنقدر عاقل است که بهترين راهحل را انتخاب ميکند و راهي را بر نميگزيند که مشکل را وخيمتر سازد.
وضعيت جامعه نيز همانند رانندگاني است که در چهارراه بدون چراغ راهنما قرار دارند. اگرچه رويههاي اداري همانند تعيين حق تقدمها در رانندگي تا حدودي تبيينکننده است، اما اجرا و الزام آنها منوط به وجود مديران است. همه کارمندان و دستگاه بوروکراسي دولت ميتوانند وظايف خود را با دقت يا بدون دقت و سرسري انجام دهند. همه ميتوانند تعهد کاري داشته باشند يا کار خود را سمبل کنند.
همه ميتوانند خدمت با کيفيت يا بدون کيفيت ارائه کنند. اگر هر کس با خود بيانديشد که اگر وي درست کار کند چه فايدهاي خواهد داشت، وقتي که ديگران تعهدي به انجام درست وظايف نخواهند داشت، در اين صورت او نيز به اين نتيجه ميرسد که تعهد کاري نداشته و خدمت با کيفيت عرضه نکند و وقتي همه همين استدلال را با خود انجام دهند، نتيجه اين ميشود که همهترجيح ميدهند که در اجراي وظايف لاابالي شوند و کار خود را سمبل کرده و خدمت بي کيفيت ارائه کنند. پيامد مستقيم اين وضعيت قرار گرفتن جامعه در يک تعادل بد است. تعادلي که همه اگرچه ميدانند که خوب کار کردن بهتر است و همه ميتوانند بهتر کار کنند، اما همه ترجيح ميدهند که بد کار کنند، کما اينکه در مثال فوق رانندگان اگرچه ميدانند رعايت حقتقدمها به نفع همه است، اما همه بنا به استدلالي که با خود ميکنند، راهحل بد يعني ناديده گرفتن حق تقدم را انتخاب ميکنند. رهبران سياسي اين کارکرد را دارند که ميتوانند به جامعه القا کنند که همه گزينه بهتر را به جاي گزينه بدتر انتخاب کنند. اگر رهبران سياسي در انتخاب وزرا و مسوولين دستگاههاي دولتي با دقت و حساسيت عمل کنند و طوري عمل کنند که گويي با جديت دنبال اجراي وظايف هستند، وزرا نيز همين احساس را به معاونين خود القا ميکنند و اين زنجيره تا آخر ادامه پيدا ميکند. رفتارهاي سمبليک رهبران سياسي اين پيام را به جامعه منتقل ميکند که از ميان گزينه رفتار بد و خوب، با کيفيت يا بدون کيفيت، با حساسيت يا سمبلکردن، کدام گزينه را انتخاب کنند. به عبارت ديگر رهبران سياسي ميتوانند نقش هماهنگي (coordination) را در جامعه اجرا کنند. براي درک مساله کافي است که به اين مثال توجه کنيم. فرض کنيد کسي بگويد هر کس بايد ميان عدم سرمايهگذاري در يک پروژه يا سرمايهگذاري به ميزان 10ميليون تومان دست به انتخاب زند. اگر بيش از 90درصد جامعه حاضر به سرمايهگذاري شوند، هر کس سودي معادل 5ميليون تومان نصيبش خواهد شد، اما اگر افرادي که حاضر به سرمايهگذاري ميشوند کمتر از 90درصد جامعه باشد، نه تنها سودي حاصل نخواهد شد، بلکه اين 10ميليون تومانها نيز از دست خواهد رفت.
معمولا وقتي اين بازي در جمعهاي مختلف به اجرا در ميآيد، نتيجه اين ميشود که اکثرا حاضر به سرمايهگذاري نميشوند، چون هر کس گمان ميکند که ديگري سرمايهگذاري نخواهد کرد، در حالي که منفعت همه در انجام اين سرمايهگذاري مشترک است. لذا نتيجه نامطلوب که عدم سرمايهگذاري و از دست رفتن اين فرصت کسب سود است، حاصل ميگردد. حال اگر کسي در ميان جمع پيدا شود و آنها را ترغيب کند که از اين فرصت سود آوردن استفاده کرده و اعتماد آنها را جلب کند، بيش از 90درصد حاضر به سرمايهگذاري شده و آنها از اين فرصت بهرهمند ميشوند.
اين مثال به خوبي نشان ميدهد که رهبران سياسي چگونه ميتوانند نقش ايجاد هماهنگي (coordination) را ميان آحاد جامعه ايفا کنند و جامعه را از يک تعادل بد به يک تعادل خوب سوق دهند.
رهبران سياسي براي اينکه بتوانند نقش مذکور را ايفا کنند، بايد داراي دو ويژگي باشند. از يک سو بايد براي آحاد جامعه ثابت شود که او خيرخواه آنها است و صرفا به دنبال منفعت شخصي خود نيست كه باور به اين ويژگي در گروي عدم انحراف از مسير صداقت است.
از سوي ديگر بايد بدانند که وي عاقلانه رفتار کرده و بهترين گزينهها و راهحلها را براي مشکلات جمعي آنها پيدا ميکند. رفتار عاقلانه در سطح کلان به معني استفاده حداکثري از پتانسيل علميو کارشناسي جامعه است. هرچه رهبران سياسي توجه بيشتري به توان کارشناسي کشور داشته باشند، معناي آن اين است که در حل مشکلات جمعي خود از عقلانيت بيشتري استفاده خواهد شد.
حال در زمان نزديکي به انتخابات جامعه ما با انتخاب کانديداي خود ميتواند ميان انتخاب تعادل خوب و تعادل بد دست به گزينش زند. روشن است که کانديدايي براي جامعه بهتر است که بهتر بتواند نقش هماهنگي مذکور را ايفا کرده و دو مشخصه خيرخواهي و عقلانيت را بيشتر واجد باشد.
مردم سالاري: دولت تکذيب
«دولت تکذيب»عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم محمدرضا ذاکري است كه در آن ميخوانيد؛سخنراني مهندس ميرحسين موسوي در ورزشگاه شهداي انقلاب کرج به دليل قطع سيستم صوتي ورزشگاه لغو شد.
به گزارش خبرنگار قلم نيوز، در حالي که ده ها هزار تن از مردم کرج ساعت ها پيش از حضور مهندس موسوي در ورزشگاه 12 هزار نفري انقلاب منتظر ورود وي بودند و جمع زيادي بيرون و در خيابان هاي اطراف ايستاده بودند، با ورود مهندس ميرحسين موسوي به وجد آمدند و با شعارهاي خود او را مورد حمايت قرار دادند اما دقايقي بعد مشخص شد، برق سيستم صوتي ورزشگاه از سوي فرد يا افرادي که تاکنون شناسايي نشده اند، قطع شده است. مردم پرشور کرج که از لحظه ورود مهندس موسوي در حال تشويق و حمايت از وي بودند، شعار مي دادند: «ما صدات رو مي خواهيم سيد»، «موسوي موسوي حمايتت مي کنيم»، «راي ما يک کلام، نخست وزير امام».
مهندس موسوي که در ميان ابراز احساسات پاک مردم کرج به ورزشگاه وارد شده بود و به شدت مورد استقبال و حمايت جمعيت کثير حاضر قرار گرفته بود، سعي کرد با يک بلندگوي دستي از حضور مردم تشکر کند و به ابراز احساسات آنها پاسخ گويد اما به دليل شنيده نشدن صداي موسوي برنامه سخنراني وي لغو شد و موسوي به ناچار زود هنگام از مردم کرج خداحافظي کرد. مردم پرشور، شعار مي دادند: «بلندگو هم قطع بشه موسوي اول مي شه».
مردم کرج در حالي که با شعارهايشان از موسوي حمايت مي کردند و براي او دست تکان مي دادند نسبت به قطع شدن برق و بلندگو اعتراض مي کردند و پس از رفتن ميرحسين موسوي، با شعارهاي اعتراضي نسبت به قطع برق، ورزشگاه را ترک کردند.
حدود يک ماه پيش آقاي حداد عادل که از چهره هاي شاخص اصولگرايان است ميهمان يکي از برنامههاي گفت وگو محور تلويزيون بود. در فرازي از اين برنامه، ايشان به تاثير دولت بر فرهنگ عمومي جامعه اشاره کردند. جمله طلايي آقاي حداد عادل اين بود که مردم در رفتارشان آنچنان که از دولتشان تاثير مي پذيرند، از پدرانشان تاثير نمي گيرند. آقاي حداد عادل اين روزها از احمدي نژاد حمايت کرده است!
آغاز سريال تکذيب
از زماني که دولت نهم سکان مديريت اجرايي کشور را در دست گرفت، "نرخ تکذيب" رشد چشمگيري داشت. دولت نهم از همان اولين روزي که از صندوقها بيرون آمد، تا امروز که ميزهاي مديريتي را براي واگذاري به دولت بعد خلوت مي کند، يا تکذيب کرد يا تکذيب شد.
مهدي کلهر، مشاور رسانه اي آقاي احمدي نژاد که شلوار جين به پا مي کند و موهاي خود را پشت سرش مي بندد، 3 روز پس از انتخابات تيرماه 84 با تکذيب صحبت هايش در گفت وگو با شبکههاي ماهواره اي در خصوص امکان بازگشت خوانندههاي لس آنجلسي، سريال تکذيبهاي دولت نهم را کليد زد. البته هرچند کلهر تکذيبها را آغاز کرد اما همواره نقش اول و آخر برعهده شخص آقاي احمدي نژاد بود. همه ايرانيها شعار "نفت، سر سفره مردم ايران" را به ياد دارند اما رئيس دولت نهم، با اعتماد به نفس بالاي خود اين شعار انتخاباتي اش را پس از نشستن بر کرسي رياست جمهوري تکذيب کرد. جالب اينجاست که روزنامه کيهان، حامي هميشگي و سرسخت دولت نهم در ايامي که وزير فعلي ارشاد مسووليت سردبيري آن را برعهده داشت، در صفحه اول شماره 31 خرداد 84 به نقل از احمدي نژاد نوشت: "پول نفت بايد سر سفره مردم ديده شود." اما رئيس دولت نهم حتي کيهان را نيز سندي معتبر ندانست و گفتههاي خود را تکذيب کرد. آقاي احمدي نژاد علاوه بر اين تکذيب تاريخي، "هاله نوراني"اش را نيز تکذيب کرد. وي پس از اولين سفرش به آمريکا به ديدار آيت الله جوادي آملي رفت. در فيلم کوتاهي که از اين ديدار منتشر شد، احمدي نژاد با شور و حال زيادي بههاله نوراني اي که وي را در زمان سخنراني اش احاطه کرده بود، اشاره مي کرد. او حتي با کمک گرفتن از دستانش سعي داشت تا آن صحنه را براي آيت الله جوادي آملي مجسم کند. آقاي احمدي نژاد در پايان تعريف هايش ازهاله نور، به آيت الله جوادي آملي رو کرد و گفت: "غلو نمي کنم ها!" البته چنان که انتظار مي رفت، اين فيلم هم تکذيب شد و غلامحسين الهام، مرد چندشغله کابينه اصالت فيلم را زير سوال برد. علاوه بر الهام، خود آقاي احمدي نژاد نيز در فيلم مستندي که از آخرين سفر ايشان به نيويورک توسط کامران نجف زاده تهيه شد، در موردهاله نوراني گفت: "گروهي مي گويند احمدي نژاد گفتههاله نور داريم. ما کي چنين حرفي زديم، هاله نورمان کجا بود؟" احمدي نژاد در همين مستند تلويزيوني شايعههايي همچون "قرار دادن يک صندلي خالي در جلسات هيات دولت براي امام زمان (عج)"، "پهن کردن يک سجاده در جلوي صف نماز براي امام زمان (عج)" و "خالي گذاشتن يک ظرف سر سفره براي امام زمان (عج)" را نيز تکذيب کرد.
بزرگترين اشتباه سياسي محمود احمدي نژاد در طول حيات سياسي اش، نحوه معرفي علي کردان به مجلس هشتم بود. وي در روز راي اعتماد با اشاره به جلسه اش با رهبري ادعا کرد: "آقا موافقت کردند و فرمودند برويد براي راي آوري آنها تلاش کنيد!" همين ادعاي احمدي نژاد کافي بود تا مجلس از برخي مواضع انتقادي اش نسبت به علي کردان کوتاه بيايد و به وي راي اعتماد بدهد. اما چند روز بعد معلوم شد که رهبر انقلاب موافقت يا مخالفت خود را در مورد کردان اعلام نکرده بودند و تنها اظهار داشتند که "مخالفتي ندارم".
جوسازيها و سرسختيهاي دولت براي حفظ کردان در کابينه کار را به جايي رساند که از سوي دفتر مقام معظم رهبري توضيحاتي در اين مورد منتشر شد که البته توضيحات دفتر رهبري با ادعاهاي محمود احمدي نژاد متفاوت بود. اين اشتباه سياسي احمدي نژاد حتي دوآتشه ترين هوادارانش را نيز برآشفت. حسين شريعتمداري، مديرمسئول روزنامه کيهان در يادداشتي که در اين روزنامه منتشر کرد، به شدت از احمدي نژاد گله کرد و نوشت: نقل قول احمدي نژاد از مقام معظم رهبري، مخدوش و غيرواقعي بوده است و به همين دليل راي اعتماد مجلس به کردان قابل ترديد است و بايد تکرار شود. در نهايت هم مجلس وزير بداقبال کشور را استيضاح و برکنار کرد.
تکذيب محاسباتي
مفقود شدن يک ميليارد و پنجاه و هشت ميليون دلار از خزانه و گزارش تفريغ 1385 موضوعي بود که احمدي نژاد و دولت نهم را در آخرين ماههاي باقيمانده تا انتخابات به چالشي جدي کشاند. دولتمردان از انتشار اين خبر سخت برافروخته شدند و از تمام کانال هاي رسمي و غيررسمي خود براي تکذيب استفاده کردند. معاون حقوقي و امور مجلس احمدي نژاد در نامه اي به علي لاريجاني، ادعاي عدم واريز يک ميليارد دلار به خزانه، را اشتباهي محاسباتي خواند. احمدي نژاد نيز به بهانه گفت وگوي مستقيم با مردم به تلويزيون آمد و ديوان محاسبات کشور و نمايندگان معترض مجلس را زير سوال برد. البته ديوان محاسبات هم پس از اين اظهارنظرها، نسبت به سخنان رئيس کابينه نهم واکنش نشان داد و خواستار حضور در تلويزيون و روشن کردن مساله شد; درخواستي که از سوي صدا و سيما بي پاسخ ماند.
تکذيب بين المللي
ادعاها و در پي آن تکذيبهاي دولت نهم طي چهار سال گذشته به مرزهاي داخلي محدود نبود. هيجان انگيزترين تکذيب بين المللي مرتبط با آقاي احمدي نژاد، به سفر پرحاشيه وي به عراق مربوط مي شود. رئيس دولت نهم، پس از بازگشت از سفر دو روزه اش به عراق، در اجلاسيه جامعه مدرسين حوزه علميه قم ادعا کرد که آمريکاييها براي دزديدنش برنامه داشته اند. وي گفت: براساس اطلاعات موثق، دشمنان طرح ربودن و ترور خادم ملت را در سفر به عراق برنامه ريزي کرده بودند که به فضل الهي با تغيير يکي، دو برنامه در اراده و تصميم آنها تزلزل ايجاد شد و وقتي متوجه موضوع شدند که عراق را ترک کرده بوديم و آنها همچنان مبهوت مانده اند. احمدي نژاد همچنين ادعا کرد با يکي از فرماندهان ارشد نيروهاي ائتلاف تحت رهبري آمريکا در عراق ديدار کرده و با وي و معاونش عکس يادگاري انداخته است.
سخنان احمدي نژاد با بي تفاوتي دولتهاي عراق و آمريکا و حتي بي تفاوتي وزارت امور خارجه دولت ايران و کميسيون امنيت ملي مجلس شوراي اسلامي، به گونه متفاوتي تکذيب شد. البته در اين ميان عبداللطيف ريان، سخنگوي نيروهاي چند مليتي در عراق در يک تماس تلفني با شبکه العربيه هرگونه ملاقات نيروهاي نظامي مستقر در عراق با احمدي نژاد را تکذيب و آن را ادعايي بي پايه خواند. يکي از مقامات دون پايه دولت عراق نيز پس از چند روز ادعاهاي احمدي نژاد را رد کرد.
در بعد بين الملل نبايد از گران ترين حرف احمدي نژاد گذشت. او در مدت رياستش بر قوه مجريه بارها هولوکاست را رد کرد و آن را دروغ دانست. اين ادعاي احمدي نژاد ترکيب دوستان و دشمنان ايران در بعد بين المللي را دستخوش تغييرات زيادي کرد.
ياوران
حلقه تنگ مردان احمدي نژاد در سريال تکذيب نيز وي را تنها نگذاشتند. بيشترين نقش در اين پرونده بر عهده اسفنديار رحيم مشايي، پدر عروس احمدي نژاد بود. وي که معاون رئيس دولت و رييس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري بود، طي عمر دولت نهم چهار تکذيب شاخص را به ثبت رساند. اولين تکذيب مشايي به ادعاي رسول خادم، عضو شوراي شهر تهران، مربوط بود. قهرمان سابق کشتي جهان در گفت وگويي با خبرگزاريها اعلام کرد مشايي که در زمان شهرداري احمدي نژاد، رئيس سازمان فرهنگي، هنري شهرداري تهران بود، در طي 6 ماه اول سال 84 يعني سال انتخاب شدن احمدي نژاد به عنوان رئيس جمهور، کل بودجه 50 ميليارد توماني اين سازمان را بدون ارائه اسناد قانوني هزينه کرده است. رئيس جديد اين سازمان نيز ادعا کرد سرنوشت 17 ميليارد تومان از اموال سازمان فرهنگي، هنري شهرداري تهران در دوره مشايي نامعلوم است. مشايي طبق قاعده دولت نهم اين اظهارنظرها را به سرعت تکذيب کرد.
روزنامه صباح ترکيه در خرداد 85 نيز موجي از انتقادها را متوجه وي کرد. منابع خبري نوشتند مشايي در پاسخ به خبرنگار زن اين روزنامه در دفترش که از وي پرسيده آيا مي تواند روسريش را بردارد گفته بود: "بله." روزنامه صباح همچنين به نقل از معاون احمدي نژاد نوشت: استفاده از حجاب در ايران آزاد است.
اما هيچ يک از اين ها، خبرسازتر و حاشيه دارتر از سخنان مشايي در مورد دوستي با مردم اسرائيل نبود. اين اظهارات و در پي آن حمايت همه جانبه رئيس جمهور از دوست قديمي اش، حتي رهبر انقلاب را نيز به واکنش واداشت. البته اسفنديار رحيم مشايي زمانيکه اوضاع را بر وفق مراد نديد، شيوه مسبوق دولت نهم را در پيش گرفت و بخشي از سخنان خود را تکذيب کرد.
به يادماندني ترين تکذيب مردان احمدي نژاد به غلامحسين الهام اختصاص دارد. وي در اولين روزهاي سال 1386 شايعههاي زيادي را که در مورد تغييرات کابينه شنيده مي شد، دروغ سيزده دانست و همه شايعهها را تکذيب کرد اما ديري نگذشت که وزراي کشور و اقتصاد از کابينه کنار گذاشته شدند. پيش از الهام نيز علي سعيدلو، معاون اجرايي احمدي نژاد دو مرتبه به صورت جداگانه اخبار خروج ابراهيم شيباني، رئيس اسبق بانک مرکزي و محمود فرشيدي، وزير سابق آموزش و پرورش از کابينه را تکذيب کرد اما پس از مدتي هر دو نفر از ترکيب کابينه خارج شدند.
تکذيبهاي انتخاباتي
با نزديک شدن به دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري، حجم تکذيب شدنها و تکذيب کردنهاي دولت نهم بيشتر شد. در دو ماه اخير سفرهاي استاني دولت سرعت زيادي گرفت و همزمان با اين سفرها، اخباري از توزيع اقلام تبليغاتي در بين مردم شهرها و روستاهاي مسير حرکت احمدي نژاد، منتشر مي شد. در حالي که تصاوير اين اقلام تبليغاتي در رسانهها منتشر شده بود، دولت هرگونه اقدام تبليغاتي در حاشيه سفرهاي استاني را رد مي کرد و اين اخبارها را ساخته مخالفان خود مي دانست. لازم به ذکر است که منتقدان احمدي نژاد، توزيع هداياي نقدي توسط دولت بين پرستاران، دانشجويان، معلمان و کارمندان سازمانهاي مختلف در فاصله چند هفته مانده تا انتخابات، را نيز نوعي اقدام تبليغاتي ارزيابي کردند اما هر بار يکي از مديران دولت به ميدان آمد و اين هداياي نقدي را غيرتبليغاتي دانست. حتي فرهاد رهبر، رئيس دانشگاه تهران، اعتراض هاي دانشجويان اين دانشگاه نسبت به توزيع بن پنجاه هزار توماني را غيرسياسي خواند و ادعا کرد: اعتراض دانشجويان در کوي دانشگاه به دليل کم بودن ميزان کمک بوده نه انتخاباتي بودن آن.
تيم رسانه اي ستاد انتخاباتي آقاي احمدي نژاد در اين مدت از تکذيبهاي مردان سياست بي نصيب نماند. احمد توکلي، محمد باقر قاليباف، علي لاريجاني، آيت الله ملکوتي، دفتر مرحوم آيت الله بهجت و جامعه مدرسين حوزه علميه قم افراد و نهادهايي بودند که در هفتههاي گذشته نسبت به انتشار اخباري در خصوص حمايت آنها از احمدي نژاد واکنش سريع و صريح نشان داده و آن اخبار را تکذيب کردند.
آخرين قسمت هاي سريال
هرچند به نظر نمي رسد که "تکذيب" در دولت نهم پاياني داشته باشد اما آخرين تکذيب ادعاهاي دولت نهم به سخنان احمدي نژاد در خصوص قطع دست مافياي نفت مربوط بود. پس از اينکه بيژن نامدار زنگنه، وزير نفت دولت هشتم درآمدهاي نفتي دولت نهم را به چالش کشيد، محمود احمدي نژاد در جمع مديران صنعت نفت کشور اعلام کرد که دست مافياي نفتي را قطع کرده ايم. تنها يک روز بعد از اين اظهارنظر احمدي نژاد، ر ئيس حفاظت اطلاعات قوه قضاييه گفت: در خصوص مافياي نفت به موردي برخورد نکرده ايم.
قدس: آمريکا ؛ پنهان کاري با نقاب دموکراسي
«آمريکا ؛ پنهان کاري با نقاب دموکراسي»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن ميخوانيد؛سخنراني رئيس جمهور آمريکا در مصر با وجود اعلام قبلي در خصوص سخن با جهان اسلام و با عنايت به شعار تغيير، جهت گيري جديد و ادبيات متفاوت از سلف جمهوريخواه خويش را نسبت به موضوعهاي جغرافياي اسلام در اذهان تقويت نمود و بر دفاع از اسرائيل غاصب و تکرار مواضع رئيس جمهور قبلي ايالات متحده صحه گذاشت.
وي در اظهارات خويش بر اساس رسالت تاريخي دولتمردان آمريکا، حمايت از رژيم صهيونيستي را شاه بيت سخنانش قرار داد و از مردم و گروه هاي فلسطيني درخواست نمود که اسرائيل را به رسميت بشناسند.
او در حالي خواستار به رسميت شناخته شدن رژيم جعلي گرديد که اين رژيم را به دليل ارتکاب جنايتهاي بي شمار در سرزمينهاي اشغالي مورد ملامت و شماتت قرار نداد. منتخب مردم آمريکا در دوران رقابتهاي انتخاباتي، تصويري آشکار از مردم تحت ستم فلسطين در سياست خارجي خود ترسيم نمود: «هيچ ملتي مظلومتر از مردم فلسطين در روي کره زمين نمي باشد، به اين دليل آنها مظلوم هستند که اسرائيل را به رسميت نمي شناسند.»
بر کسي پوشيده نيست که حمايت از رژيم اشغالگر قدس در بين دولتمردان آمريکا به فريضه اي تبديل گرديده که عدول از آن موجب از دست دادن جايگاه رياست بر کاخ سفيد مي گردد. قتل جان اف کندي رئيس جمهور اين کشور را مي توان به عنوان نمونه اي براي اثبات اين ادعا مطرح کرد.
وي در بخش ديگري از سخنانش موضوع تشکيل دو کشور فلسطيني و اسرائيلي را مطرح کرده است که اين سخن سوژه جديدي در زمينه روند به اصطلاح صلح خاورميانه نيست، بلکه ايشان با طرح مذکور تلاش دارد نه تنها مشکلات امنيتي اسرائيل را مرتفع کند، بلکه بتواند استمرار گفتگوها را به جريان بيندازد تا از اين رهگذر سياست خارجي آمريکا را راهگشاي حل و فصل منازعات در جهان معرفي نمايد.
اوباما با خشونت آميز خواندن اقدامهاي حماس در دفاع از مردم فلسطين در برابر حملات ارتش رژيم صهيونيستي افزود که «حماس بايد به خشونتها پايان دهد و اسرائيل و توافقنامه هاي پيشين را به رسميت بشناسد و براي اسرائيل حق موجوديت قائل باشد.»
اين سخن بيانگر پيش فرضي به نام پذيرش مسؤوليتهاي درگيريها در سرزمينهاي اشغالي به نام حماس است. در حالي که گروه ياد شده همواره از سوي اشغالگران در معرض تهديد و تهاجم مي باشد و براي دفاع از خويش اقدام مي نمايد، ولي در ادبيات اسرائيليها و حاميان آنها مفهوم دفاع به خشونت تعبير گرديده است تا از اين منظر مقاومت مردم فلسطين مخدوش گردد و اسرائيل بدون هيچ گونه مقاومتي بتواند هر لحظه اي که اراده نمود، مردم فلسطين را مورد تهاجم قرار دهد.
وي اعلام نمود ما از هر دولت منتخب و صلح طلبي که به همه ملتش احترام مي گذارد، استقبال مي کنيم.
اگر اين ادعا يک شعار براي ژست سياسي دولتمردان کنوني کاخ سفيد نباشد، بايد جنبش حماس که منتخب رسمي مردم فلسطين بود مورد حمايت قرار مي گرفت و با اين گروه نيز مانند ديگر بازيگران مستقل در مناسبات جهاني رفتار مي شد؛ اين در حالي است که نه تنها چنين اتفاقي رخ نداد، بلکه در اقدامي خلاف عرف سياسي و صرفاً بر اساس انگاره هاي نژاد پرستانه رژيم صهيونيستي، ديگر کشورها بويژه دولتهاي غربي در اقدامي همسو با تل آويو پس از تحريم دولت منتخب فلسطيني، از طريق مهره هاي وابسته داخلي، بستر کودتاي مدني در کرانه باختري عليه اسماعيل هنيه را فراهم کردند.
مقامهاي آمريکا تاکنون بر اين نکته صحه گذاشته اند که مقصود آنها از ترويج دموکراسي، حمايت از نظامهاي سياسي با شناسنامه مردمي نيست، بلکه مراد از مردم گروه هايي هستند که ترجمه همسو با دولتمردان کاخ سفيد از حقوق مردم و آموزه هاي دمکراتيک ارائه نمايند؛ به همين دليل امواج دموکراسي خواهي در جهان اسلام پس از به قدرت رسيدن گروه هاي مخالف آمريکا، متوقف گرديده است.
اوباما در سخنان خود به هولوکاست يهوديان به دست نازيها اشاره کرد، اما به حماس و ملت فلسطين اشاره اي نکرد و از هولوکاست غزه به دست اشغالگران صهيونيست چيزي نگفت و اين سرپوش گذاشتن بر تجاوزهاي مداوم اسرائيل بر ملت فلسطين بود.
وي نگراني خود را در خصوص تشديد اختلافها بين شيعه و سني پنهان نکرده است. در اين زمينه، بايد اذعان نمود که سني و شيعه با يکديگر اختلاف نداشته و دو گروه ياد شده حول محور وحدت اسلام در تعامل مي باشند. گفتني است، جريان وهابيت را بايد خارج از دايره تسنن بررسي نمود، زيرا اين گروه متحجر تا کنون شيعيان و سني هاي زيادي را به خاک و خون کشيده است.
بنابر اين، آنچه اوباما تحت عنوان سخن با جهان اسلام مطرح نمود، در حقيقت فضا سازي براي بهبود مناسبات با اسرائيل و شکستن بن بست صلح خاورميانه از يک سو و تطهير چهره آمريکا از ديگر سو مي باشد.
اوباما با برابر خواندن جلاد (رژيم صهيونيستي) و قربانيان آن (فلسطيني ها) جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) را عامل استمرار و طولاني شدن درگيريها معرفي نمود، به نحوي که با بيان اين موضع نه تنها حق ملت تحت اشغال را انکار کرد و حق مقاومت براي آن قائل نشد، بلکه از نژادپرستي يکجانبه حمايت کرد و بر ضرورت به رسميت شناختن «رؤياي وطن يهودي» پافشاري کرد و اين به معناي رد حق بازگشت آوارگان فلسطيني به سرزمينشان است.