صد پاره وجود را، فرو بیخته اند
تا مثل تو، صورتی برانگیخته اند
سبحان الله! ز فرق سر تا پایت
در قالب آرزوی من ریخته اند
***
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
ناکامی عشق و تنگدستی همه هست
با این همه در میانه مقصود تویی
جای گله نیست، چون تو هستی همه هست
***
من بودم و دوش، یار سیمین تن من
جمعی ز نشاط و عیش، پیرامن من
آنها، همه صبحدم پراکنده شدند
جز خون جگر، که ماند در دامن من
***
گر دل ندهی، از تو شکایت کنمی
دانم که شکایت، به چه غایت کنمی
گر پرده دری نباشد اندر حق تو
زآنها که تو کردهای، حکایت کنمی