۲۸ آذر ۱۴۰۴
به روز شده در: ۲۸ آذر ۱۴۰۴ - ۰۷:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۶۹۱۸
تاریخ انتشار: ۰۸:۰۹ - ۱۹-۰۷-۱۳۸۸
کد ۸۶۹۱۸
انتشار: ۰۸:۰۹ - ۱۹-۰۷-۱۳۸۸

طلاق به خاطر ترافیک!

او اين بار گفت در ترافيک گرفتار شده است و از همسرش خواست چند دقيقه يي صبر کند اما اين چند دقيقه دو ساعت طول کشيد تا اينکه حامد سرانجام ساعت هشت شب به خانه رسيد.

 
اعتماد: تازه عروسي که به خاطر گرفتار شدن شوهرش در ترافيک نتوانسته بود به جشن تولد دوستش برود، راهي دادگاه خانواده شد و با بخشيدن مهريه 1361 سکه يي خود از همسرش جدا شد.

به گزارش خبرنگار ما ماجرا از آنجا شروع شد که مينا به جشن تولد دوستش سحر دعوت شد. آنها سال ها با هم دوست بودند و چون سحر در جشن تولد مينا براي او هديه ارزشمندي خريده بود مينا هم تصميم گرفت به مناسبت تولد دوستش براي او سنگ تمام بگذارد.

اولين کاري که مينا انجام داد تهيه کادو براي سحر بود. او به يک طلافروشي رفت و سکه تمام بهار آزادي خريد. سپس به گل فروشي نزديک خانه اش رفت و يک دسته گل زيبا سفارش داد. آن روز همه فکر مينا معطوف به دوستش بود. به همين دليل بعد از خارج شدن از گل فروشي به يک بوتيک رفت و يک دست لباس نو خريد. همه چيز براي رفتن به جشن تولد سحر مهيا بود.

مينا در آخرين اقدام با شوهرش حامد تماس گرفت و از او خواست حداکثر تا ساعت شش بعدازظهر به خانه برگردد تا او را به منزل سحر برساند. حامد هم قول داد تا قبل از ساعت شش خودش را به منزل برساند.

کم کم عقربه هاي ساعت به شش نزديک مي شد و مينا هم با خيالي آسوده منتظر رسيدن شوهرش بود. اما با گذشت زمان خبري از مرد جوان نشد. بنابراين مينا با او تماس گرفت. حامد گفت تازه از محل کارش خارج شده و به زودي به خانه مي رسد. نيم ساعت از اين تماس گذشت و باز هم حامد به منزل نرسيد.

او اين بار گفت در ترافيک گرفتار شده است و از همسرش خواست چند دقيقه يي صبر کند اما اين چند دقيقه دو ساعت طول کشيد تا اينکه حامد سرانجام ساعت هشت شب به خانه رسيد. چهره برافروخته مينا از خشم او خبر مي داد. او بدون آنکه حرفي بزند با چمداني که از لباس ها و وسايل شخصي اش پر کرده بود، از خانه خارج شد و توضيحات حامد در مورد شلوغي و ترافيک خيابان ها هم نتوانست مانع او شود.

يک روز بعد مينا با حامد تماس گرفت و در چند جمله کوتاه به او گفت تصميم گرفته از وي طلاق بگيرد. مينا گفت صبح شنبه ميدان ونک مقابل در دادگاه خانواده منتظرش مي ماند.صبح ديروز منشي شعبه 268 نام مينا و حامد را صدا کرد تا وارد دادگاه شوند.

هنگامي که قاضي عموزادي از زن جوان خواست علت حضورش را در دادگاه بيان کند، او گفت؛ من و حامد دو ماه است که با يکديگر ازدواج کرده ايم. حامد مرد بدقولي است و تا به حال چندين بار به خاطر بدقولي هايش آبروي من رفته است. آخرين و بدترين مورد آن جشن تولد دوستم سحر بود. من با وجود آنکه براي شرکت در جشن تدارک زيادي ديده بودم اما به خاطر دير رسيدن حامد نتوانستم به آنجا بروم. من نمي توانم با چنين مردي زندگي کنم و حاضرم مهريه 1361 سکه يي ام را ببخشم تا از او جدا شوم.

به دنبال اين اظهارات حامد هم گفت همسرش را دوست دارد اما چون او ديگر نمي خواهد با وي زندگي کند با طلاق موافق است.

به اين ترتيب قاضي عموزادي با صدور حکم طلاق به زندگي کوتاه اين دو جوان پايان داد.
 
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان
راز میل شدید به صبحانه‌های شیرین مغز ما با این «ترفند» از هوش مصنوعی جلو می‌زند چرا لوگو اپل سال‌ها برعکس بود؟ داستانی که احتمالا نمی‌دانستید نقش شکلات تلخ در کُند کردن روند پیری پیروزی بزرگ تراکتور؛ قسم به لحظه شیرین انتقام چرا کامپیوتر خاموش نمی‌شود؟ راهکارهای قطعی حل مشکل خاموش نشدن ویندوز کدام خودرو قابل‌اعتمادتر است؟ میوه ای کوچک با معجزه ای بزرگ برای قلب و اعصاب! رتبه‌بندی کشورهای جهان بر اساس سهم پول نقد در تراکنش‌های روزمره (+ اینفوگرافیک) «اثر آخرین ماه سال»؛ چگونه زمان محدود بهره‌وری را افزایش می‌دهد؟ امیر عابدینی: آقای محمد خاتمی مخالف این بود که دوباره اسم باشگاه ما پرسپولیس شود قصه‌های نان و نمک(74)/ وقتی استرسِ مصاحبه، مهم‌تر از رزومه است مهران مدیری: طنز رضا عطاران چرک است/ کمدی دوست ندارم رویایت را به خاطر برادر احمقت خراب نکن! می‌خندیدند، تحقیر می‌کردند و اخراجم را می‌خواستند؛ شکایت جنجالی کارمند رئال