عصر ایران / سواد زندگی؛ مریم طرزی- وقتی گرفتار اختلال بدشکلی بهرهوری(Productivity Dysmorphia)باشید از درک واقعی دستاوردها و شایستگیهای خود عاجزید. در این وضعیت، تمام تلاشها نادیده گرفته میشوند، فرد همواره احساس میکند به اندازه کافی کوشش نکرده و آنچه را که انجام داده ناقص یا بیفایده است. اگرچه این اختلال به صورت یک بیماری روانپزشکی جداگانه طبقهبندی نمیشود، اما ترکیبی از سندرم ایمپاستر، اضطراب و کمالگرایی افراطی را در بر میگیرد و با احساس گناه و ترسیم تصویری منفی از خود همراه است.

مبتلایان به اختلال بدشکلی بهرهوری، علیرغم شواهد عینی موفقیت، همواره احساس ناکامی و کمبودگی دارند. به عنوان مثال، یک معلم را در نظر بگیرید که دانشآموزانش با اشتیاق مطالب را میآموزند، اما او هر روز خود را شکستخورده میپندارد و معتقد است باید بیشتر تلاش کند.
این وضعیت با مجموعهای از ویژگیها همراه است که از جمله آنها میتوان به عزت نفس پایین، خودانتقادگری مداوم، تصویر منفی از خود، تردید در توانمندیها، بار ذهنی و استرس بالا اشاره کرد.
این افراد قادر به ارجنهادن به دستاوردهای گذشته و حال نیستند، کار به تنها دغدغه ذهنی آنها تبدیل میشود و حتی در اوقات فراغت نیز احساس تقصیر و بیارزشی دارند.
آنها از اینکه روزی دیگران بفهمند آنان بی لیاقت اند و اخراج احتمالی رنج میبرند و خستگی ناشی از این وضعیت، تمرکز بر خانواده و دیگر حوزههای زندگی را غیرممکن میسازد.

برای شناسایی اختلال بدشکلی بهرهوری، میتوان به مجموعهای از ویژگیهای روانشناختی و رفتاری توجه نمود:
عزت نفس پایین و خودانتقادگری مداوم
تصویر منفی از خود و تردید در توانمندیهای شخصی
بار ذهنی و استرس بالا
ناتوانی در ارجنهادن به دستاوردهای گذشته و حال
اشتغال ذهنی مفرط با مسائل کاری
احساس ناکارآمدی و ترس دائمی از اخراج شدن
اختلال در تمرکز بر حوزههای غیرشغلی مانند خانواده
نیاز به صرف زمان بیشازحد لازم در محیط کار
عدم توانایی در استراحت و بازسازی انرژی

شکلگیری اختلال بدشکلی بهرهوری را میتوان حاصل ترکیبی از عوامل فردی و محیطی دانست.
یکی از هستههای اصلی آن، سندرم ایمپاستر است. بر اساس مطالعهای که در مجله Frontiers in Psychology منتشر شده است، این سندرم تنها ناشی از ویژگیهای فردی نیست، بلکه محیط و اطرافیان نیز در تقویت این باور که فرد یک «حقهباز» است نقش دارند.
کمالگرایی وسواسی نیز عاملی کلیدی است که در آن استانداردهای شخصی آنقدر غیرواقعبینانه و بالا تعیین میشوند که دستیابی به آنها غیرممکن مینماید و در نتیجه احساس فرسودگی و نارضایتی دائمی ایجاد میکند.
از سوی دیگر، اختلالات اضطرابی نیز بر درک فرد از عملکردش سایه میافکند.
مقالهای در The Review of Clinical Psychology نشان میدهد که نگرانی مداوم در اختلال اضطراب فراگیر، هیجانات منفی را تشدید میکند و میتواند به تحریف دیدگاه فرد نسبت به بهرهوری خود بینجامد.
شبکههای اجتماعی نیز با نمایش تصاویر ایدهآل و غیرواقعی از موفقیتهای دیگران، در شکلگیری انتظارات دستنیافتنی و احساس کمبودگی نقش دارند.
نباید تأثیر محیطهای کاری خصمانه و انتقادگر را نیز نادیده گرفت. وجود سرپرستانی که کار فرد را بیارزش میدانند یا فرهنگ سازمانی سمی، به تدریج تصویر ذهنی فرد از شایستگیهایش را مخدوش میکند.
درمان این اختلال نیازمند رویکردی چندوجهی و توجه به علت های زمینه ای است.
راهبردهای مفید شامل به یادآوری و تجلیل از موفقیتهای گذشته، تقویت عزت نفس، تعیین مرزهای واضح بین کار و زندگی شخصی و تمرین خودشفقتی برای کاهش گفتوگوی درونی منتقدانه است.
استراحت کافی، ارزیابی شرایط کاری و مشورت با عزیزان و متخصصان از گامهای مهم است.
تعیین اهداف واقعبینانه، مدیریت زمان و سرمایهگذاری بر رشد شخصی در حوزههای غیرشغلی نیز به گسترش هویت فرد فراتر از نقش شغلیاش کمک میکند.
در نهایت، روشهای رواندرمانی مانند درمان شناختی-رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد میتوانند در اصلاح الگوهای فکری ناکارآمد و کاهش اثرات این اختلال بسیار مؤثر باشند.
به یاد داشته باشید که ارزش شما بسیار فراتر از معیارهای سنجش بهرهوری در محیط کار است.
کار بخشی از هویت شماست، اما تمام آن نیست. تشخیص به موقع این حالت و اقدام برای مدیریت آن، گامی ضروری برای حفظ سلامت روان و دستیابی به تصویری متعادل و واقعبینانه از خود و دستاوردهایتان است.
کانال تلگرامی سواد زندگی: savadzendegi@