عصر ایران ؛ احسان محمدی - در سالهای اخیر، دو روایت تکرارشونده در فضای مجازی دستبهدست میشود. روایتهایی که اگرچه بارها تکذیب شدهاند، اما هنوز مثل سایهای سنگین روی اعتماد عمومی افتادهاند.
اولی، شایعهای هولناک است: اینکه عدهای برای سودجویی، گازوئیل روی جاده میریزند تا تصادف بسازند، تا آمبولانس، یدککش و تعمیرگاه نانشان در خون و آهن لهشده مردم خیس بخورد. پلیس گفته مدرک معتبری نیافته. گفته بررسی کرده و چیزی ثابت نشده. اما ترس، با تکذیب ساده عقب نمینشیند.
دومی، قصهای آشناتر است. تصادفهای ساختگی، ترافیکهای حسابشده، توقف اجباری مسافران و فروش زیتون، چای یا هر کالای دیگری در حاشیه راه به ویژه در رودبار. این یکی نه الزاماً جنایت، که نوعی فریب جمعی است. بازی با وقت و اعصاب مردمی که فقط میخواهند سالم به مقصد برسند.
مسئله، صرفاً صحت یا کذب این روایتها نیست. مسئله این است که چرا جامعه تا این حد آماده باور کردن آنهاست؟ چرا ذهن جمعی ما به نقطهای رسیده که «ریختن گازوئیل برای تصادفسازی» را ممکن میداند؟
اگر روایت اول حتی یکبار واقعیت داشته باشد، نامش جنایت تمامعیار است، نه تخلف، نه شغل کاذب، بلکه تعرض مستقیم به جان انسانهاست و اگر واقعیت ندارد، سکوت و ابهام، خودش شریک جرم شایعه است.
روشنگری لازم است. شفاف، مستند و بیتعارف. چون جاده، جای معامله با مرگ نیست.