۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۴
کد خبر ۱۴۹۰۶۲
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۰ - ۲۲-۰۹-۱۳۸۹
کد ۱۴۹۰۶۲
انتشار: ۰۹:۵۰ - ۲۲-۰۹-۱۳۸۹

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز

روزنامه‌هاي صبح امرو زايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان: حلقه تنگ محاصره

«حلقه تنگ محاصره» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي‌خوانيد؛ «تنها گزينه پيش روي ما انتخاب موجوديتي ادغام يافته در منطقه است. طولاني شدن آتش سوزي جنگل هاي حيفا نشان داد كه ما در اداره خود ناتوانيم. ما نمي توانيم با «تسليحات قدرتمند» مسايل خود را حل كنيم، چاره اي جز مذاكره نداريم وقتي به اطراف خود نگاه مي كنيم درمي يابيم كه «جبهه مصمم جهاني» عليه ما در حال شكل گيري است.»

اين نزديكترين گزاره اي است كه از درون محافل صهيونيستي به بيرون درز كرده است. نزديك به دو دهه پيش «اسحاق رابين» نخست وزير معدوم رژيم صهيونيستي گفته بود اگر تيزهوش باشيم درمي يابيم كه بايد مذاكره كنيم و اگر خيال پرداز باشيم مي گوئيم جنگ. رابين با همين نگاه در سال 1370 به مذاكرات اسلو آمد و حال آنكه مهمترين پشتيبان بين المللي رژيم صهيونيستي در آن سال خود را در اوج قدرت مي ديد و فروپاشي بلوك شرق نگراني كشورهاي آسيايي را در پي داشت اما با اين همه، تل آويو دريافته بود كه اوضاع جهان در حال دگرگون شدن است.

از آن زمان تاكنون، اسرائيل در عرصه بين المللي و منطقه اي دچار محدوديت ها و مشكلات فراواني شده است. در اين فاصله اين رژيم ناچار به ترك خاك لبنان- با تحمل حداكثر حقارت-، تخليه منطقه غزه- با برجا گذاشتن اردوگاه هاي خود- شكست در جنگ 33 روزه عليه لبنان و شكست در جنگ 22 روزه عليه غزه شده است. در اين دوران موج مهاجرت معكوس گرديده، درآمد رژيم صهيونيستي از توريسم، تجارت و فروش تسليحات به يك سوم رسيده و اميد به آينده در بين شهروندان غاصب سير نزولي داشته است. از آن طرف، آمريكايي ها- بنا به اظهارات مقامات رژيم صهيونيستي- ديگر قدرت «جمع كنندگي» ندارند و اوضاع كاملا از دست آنان خارج شده است. در اين شرايط بنيامين نتانياهو ديوانه وار عليه فلسطيني ها وارد عمل گرديده است.

اين روزها در فضاي منطقه اي و بين المللي، اتفاقاتي افتاده كه نشان مي دهد آن احساس رابين اينك عمومي شده است. با هم اين موارد را مرور كنيم:

1- كاروان آسيايي با حضور تعداد زيادي از فعالان كشورهاي شرق و غرب از هند به سمت غزه در حركت است. اعضاي اين كاروان چندصد نفره مردم عادي هم نيستند هركدام به دليل جايگاه اجتماعي، سياسي، فرهنگي، علمي و رسانه اي شان انبوهي از مخاطبان را با خود همراه دارند. اين موج انساني به خوبي نشان مي دهد كه امروز آزادي فلسطين تبديل به يك مسئله جهاني شده و در سطح ملت ها با جديت پيگيري مي شود. كاروان دريايي كشورهاي جنوب اروپا و كارواني زميني از شرق آسيا آيا اسرائيل نبايد نگران راه افتادن يك كاروان هوايي باشد.
2- دو روز پيش در يك روز در سطح بين المللي 4 قطعنامه عليه رژيم صهيونيستي به تصويب رسيده است، تصويب كنندگان متحدان تاريخي رژيم تل آويو- آمريكا، انگليس، فرانسه، آلمان و...- نبوده اند يكصد و شصت و پنج كشور عضو سازمان ملل، تخريب منازل فلسطيني ها توسط رژيم صهيونيستي را محكوم كرده اند. همزمان با آن مجمع عمومي سازمان ملل در قطعنامه ديگري شهرك سازي و ساخت ديوار حايل را محكوم كرد. در قطعنامه ديگر، اين رژيم ملزم به خروج از جولان(براساس قطعنامه 497) شده است و در قطعنامه ديگر بكارگيري زور عليه فلسطيني ها محكوم شده است. اين قطعنامه ها ممكن است تغييري در مواضع رژيم صهيونيستي به وجود نياورد ولي مطمئنا اين قطعنامه ها از يك روند در عرصه دولت ها خبر مي دهند.

3- دو روز پيش 26 مقام ارشد سابق كشورهاي عضو اتحاديه اروپا كه در ميان آنان سولانا- مسئول سابق سياست خارجي اروپا-، فون ويزسكار، رئيس جمهور سابق آلمان، رابينسون- رئيس جمهور سابق ايرلند و فيليپ گونزالس نخست وزير سابق اسپانيا هم حضور داشتند طي بيانيه مشتركي از رژيم صهيونيستي خواسته اند كه از اقدامات يكجانبه در مورد قدس و كرانه باختري بپرهيزد و شهرك سازي در مناطق فلسطيني ها را متوقف گرداند. اين 26 نفر اگرچه «مقام سابق» به حساب مي آيند ولي هركدام از آنان در درون حزب خود- حداقل- بازتاب دهنده نظرات بخش قابل توجهي از اعضاي آن حزب به حساب مي آيد و لذا اين نگرش ها ممكن است در آينده نزديك شكل دهنده به دولت هاي جديد در اتحاديه اروپا باشند. اما پاسخ اين سؤال كليدي روشن است: «آيا پيش از اين در اروپا گرايشي به اعمال فشار بر رژيم صهيونيستي مشاهده شده است؟»

4- سه روز پيش وزراي امور خارجه كشورهاي عضو اتحاديه اروپا در بروكسل بيانيه مشتركي داده و در آن بر تعلق بيت المقدس شرقي و كرانه باختري به فلسطيني ها تاكيد كرده اند اين در حالي است كه تل آويو- ظاهرا و براساس اظهارات محمود عباس- با تشكيلات خودگردان در مورد حل نهايي دو مسئله لاينحل- بيت المقدس شرقي و بازگشت حدود 5 ميليون آواره فلسطيني- به توافق رسيده بودند. موضع اتحاديه اروپا نشان داد كه آنان از روند تحولات كه به حذف غرب از معادله خاورميانه منجر مي شود بشدت نگران هستند.

5- كشورهاي آمريكاي لاتين در پايان اجلاس خود، طي بيانيه اي رسمي از حقوق فلسطيني ها براي تشكيل كشور و دولتي با مركزيت بيت المقدس و در وسعت سرزمين هاي 1967 حمايت و اعلام كرده اند كه استقرار يك دولت فلسطيني را به رسميت مي شناسند. كشورهاي آمريكاي لاتين از ديرباز محل نفوذ و حضور صهيونيست ها بوده است و لذا صدور اين بيانيه نشان مي دهد كه جايگاه اسرائيل در ميان يهوديان آمريكاي لاتين بشدت تنزل كرده است.

6- بخش وسيعي از جنگلهاي اطراف شهر بندري- صنعتي «حيفا» چندين هفته در آتش مي سوخت در اين ماجرا 41يهودي كشته شدند در اين آتش سوزي 50 هزار مترمربع و 5 ميليون درخت از بين رفتند. رژيم صهيونيستي با وجود آنكه مدعي است داراي چهارمين نيروي هوايي در جهان است، نتوانست كاري را از پيش ببرد تا اينكه پس از هفته ها 12 كشور امكانات اطفاء حريق خود را به اين منطقه صنعتي گسيل كردند و موفق به مهار آتش شدند. اين ماجرا يك سؤال جدي را در ذهن يهوديان ساكن فلسطين اشغالي پديد آورد؛ آيا رژيمي كه قادر به دفاع از جنگلها نيست مي تواند در روز حادثه از جان شهروندان دفاع كند. هزينه اين حادثه- بر اساس برآورد هاآرتص- تا سالها قابل جبران نيست چرا كه حالا يهودي ها دريافته اند كه «اسرائيل» فقط نگران حفظ دولت خود است.

در ارتباط با مجموعه اين تحولات چند نكته كليدي به نظر مي رسند:
1-به موازاتي كه از قدرت رژيم صهيونيستي در حوزه امنيت منطقه اي كاسته شده و در سطح داخلي نيز بدگماني هايي عليه اين رژيم به وجود آمده است، از قدر و قيمت آنان در عرصه بين المللي هم كاسته شده است. امروزه آمريكايي ها كليد تحولات فلسطيني و رژيم صهيونيستي را به دولت نتانياهو داده اند اما نه از آن رو كه خواسته اند دست او را باز كنند بلكه از آن رو كه احساس ناتواني مي كنند تجربه دوره بوش و اوباما نشان داد كه آمريكا در شرايطي كه قادر به اثرگذاري بر طرف فلسطيني نيست، نمي تواند از طرف اسرائيلي نيز توقعي داشته باشد. اينكه آمريكا و اروپا توأمان در برابر صدور 4 قطعنامه عليه رژيم اسرائيل سكوت كردند براي آن بود كه كاري از دستشان برنمي آمد. آري اگر در شوراي امنيت بود آن را وتو مي كردند ولي در مواجهه با كشورهاي عضو سازمان ملل نمي توانند شكل دهنده به جبهه موثري به نفع رژيم تل آويو باشند. بيانيه اتحاديه اروپا هم براي آن است كه آنان نگران خراب تر شدن اوضاع هستند و راه آن را در كنترل اسرائيل ديده اند كه البته اين رژيم جعلي هم با تحليل خودش كار مي كند نه با توصيه اين يا آن كشور اروپايي.

2- بيانيه 26 مقام سابق اروپايي كه اكثر آنان در گذشته چشم هاي خود را بر روي جنايات اسرائيل بسته بودند بيانگر وخامت حال اسرائيل در عرصه بين المللي است اين بيانيه به ضميمه بيانيه اتحاديه اروپا و به همراه امضاي 165 كشور پاي قطعنامه سازمان ملل به خوبي نشان مي دهد كه اوضاع به ضرر اسرائيل تغيير كرده است. آيا رژيم تل آويو مي تواند چشم را بر روي حقيقت ببندد و آيا چشم بستن، حقيقت را دگرگون مي كند؟

3- متأسفانه در اين شرايط كه بايد دوره طلايي فعاليت سازمانهاي اسلامي و عربي باشد شاهد ركود فعاليت اتحاديه عرب و سازمان كنفرانس اسلامي هستيم و تأسف بارتر اينكه پادشاه اردن در اجلاس امنيتي منامه قطع مذاكرات ميان طرف هاي اسرائيلي و فلسطيني را مهمترين مشكل معرفي كرده و از همه مي خواهد همه توان خود را براي احياء اين مذاكرات بكار ببرند و اين در حالي است كه همين روزها بخش هايي از مسجدالاقصي به دليل حفاري صهيونيست ها فرو ريخته است و اسرائيل با صراحت از تقسيم ناپذير بودن قدس- به معناي اشغال كامل و هميشگي آن- خبر داده است. نبايد ترديد كرد كه برخي از كشورهاي عربي اين مأموريت ذلت بار را قبول كرده و در صددند تا وضعيت را براي اقدامات رژيم صهيونيستي هموار كنند.

4- تغيير موقعيت رژيم صهيونيستي در عرصه بين المللي و منطقه اي ناشي از مقاومت سرسختانه مجاهدان فلسطيني و محور مقاومت در منطقه است وگرنه با وجود امثال ملك عبدالله و محمود عباس، چرا بايد اسرائيل در منطقه مشكل داشته باشد و يا با وجود حمايت رژيم انگليس و دولت فرانسه چرا بايد اسرائيل در صحنه بين المللي مشكل داشته باشد؟ در واقع امروزه همه دريافته اند كه تحولات خاورميانه ادامه بقاء رژيم جعلي اسرائيل را ناممكن كرده است و همان گونه كه حضرت امام خميني-ره- فرمودند «اين رژيم رفتني است» با اين وصف چه كسي سرنوشت خود را با «بازنده» گره مي زند؟

جمهوري اسلامي:گوانتانامو، تحقيري براي اوباما

«گوانتانامو، تحقيري براي اوباما»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوذري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛كنگره آمريكا با تصويب طرحي، با بسته شدن زندان مخوف و قرون وسطايي گوانتانامو مخالفت كرد. نمايندگان كنگره با 212 راي مخالف در برابر 202 راي موافق، با طرح بسته شدن زندان گوانتانامو و انتقال زندانيان به داخل آمريكا مخالفت نموده و به ادامه كار آن رأي دادند.

مقامات آمريكايي درحالي با ادامه كار زندان گوانتانامو موافقت مي‌كنند كه بستن اين سياه چال مخوف وضد بشري يكي از وعده‌هاي باراك اوباما، رئيس جمهوري آمريكا در برنامه‌هاي انتخاباتيش بود.

اوباما حتي در نخستين مصاحبه‌اش پس از پيروزي در انتخابات اعلام كرد: من مرتباً گفته‌ام كه قصد دارم گوانتانامو را ببندم و اين كار را خواهم كرد.

با اينحال پس از گذشت نزديك به دو سال از اين اظهارات اوباما، نه تنها اين زندان بسته نشد بلكه تا آينده نامعلوم اين زندان، كه بايد از آن به عنوان يكي از شكنجه‌گاه‌هاي بزرگ تاريخ نام برد، داير خواهد بود.

براساس آمار رسمي مقامات آمريكائي، هم اكنون حدود 178 زنداني در اين بازداشتگاه به سر مي‌برند كه حدود نيمي از آنها را زندانيان يمني تشكيل مي‌دهند.
زندان گوانتانامو، در پايگاه دريايي آمريكا در خليج گوانتانامو قرار دارد كه پس از انفجارهاي مشكوك 20 شهريور 1380، محل نگاهداري و شكنجه افرادي شد كه آمريكايي‌ها آنها را به تروريست بودن متهم كردند.

افشاي رفتارهاي غيرانساني با زندانيان و اعمال شكنجه‌هاي هولناك عليه بازداشت شدگان، گوانتانامو را به رسوايي بزرگي براي دولت آمريكا تبديل ساخت و پرده از چهره مدعيان دروغين دفاع از حقوق بشر فرو افكند.

انتشار تصاويري تكان دهنده از درون زندان گوانتانامو، كه نشان دهنده تنها بخش كوچكي از واقعيات اين زندان بود موجي از تنفر و انزجار جهاني عليه دولت آمريكا برانگيخت و اعتراضات و تظاهرات گسترده‌اي در سراسر جهان در مخالفت اعمال ضدانساني و وحشيانه زندانبانان گوانتانامو و مسئولان دولت آمريكا به راه افتاد. اين اعتراضات آنچنان دولتمردان آمريكا را بي آبرو كرد كه آنها مجبور به عكس العمل گرديده و مدعي شدند اين شكنجه‌ها خارج از حوزه اختيارات آنان صورت گرفته است! درحالي كه محافل مطبوعاتي غرب، از سران ارشد دولت جورج بوش، نظير رايس، پاول، رامسفلد و ديك چني به عنوان متهمان جنايات گوانتانامو اسم بردند كه در جنايات گوانتانامو مسئول بوده‌اند.

معترضان در كشورهاي مختلف جهان خواستار محاكمه اين افراد به عنوان جنايتكار جنگي شدند اما دولت آمريكا با گستاخي تمام مدعي شدند شكنجه محدود عليه تروريستها قابل توجيه است!

اين ادعاي شرم آور درحالي مطرح شده است كه آمريكايي‌ها تاكنون از تشكيل هرگونه محكمه قانوني براي محاكمه اين زندانيان خودداري كرده‌اند و اتهامات يكجانبه‌اي به افراد دربند در گوانتانامو وارد نموده‌اند.

پرونده جنايات آمريكا در گوانتانامو به تنهايي كافي است تا سردمداران اين دولت به عنوان جنايتكار جنگي و مجرم بين‌المللي تحت تعقيب قرار گرفته و محاكمه شوند ولي از آنجا كه مجامع جهاني در سيطره و نفوذ آمريكا قرار دارند متأسفانه نه تنها اين امكان وجود نداشته است بلكه همين مجرمان و جانيان، خود را مدعيان دفاع از حقوق بشر معرفي كرده و جا زده‌اند.

دستگيري و زنداني ساختن بدون محاكمه صدها نفر در جزيره‌اي دور افتاده به اتهام‌هاي واهي و ثابت نشده و اعمال انواع شكنجه‌هاي جسمي و روحي عليه زندانيان نگون بخت و بي دفاع در گوانتانامو جنايتي آشكار و مصداق كامل نقض حقوق بشر است.

دولت آمريكا با چنين پرونده‌اي سياه، بيشرمانه در امور داخلي ديگر كشورها مداخله كرده و خود را داعي دلسوز وانمود مي‌كند. گوانتانامو تنها موردي نيست كه حقوق انسانها در آن توسط آمريكايي‌ها آشكارا زير پا گذاشته مي‌شود. موارد متعددي وجود دارند كه لزوم محاكمه سردمداران واشنگتن را در يك دادگاه صالحه مورد تاكيد قرار مي‌دهند. رسوايي افشاي جنايات آمريكا در ابوغريب و ايجاد زندانهاي مخفي در كشورهاي اروپايي از جمله مواردي از نوع گوانتانامو هستند كه بايد به پرونده جنايات اخير آمريكا افزوده شوند.

اقدام اخير كنگره آمريكا در مخالفت با بستن گوانتانامو ضمن اينكه تاكيد مجددي بر عدم پايبندي دولتمردان آمريكا به مقررات بين‌المللي وملاحظات جهاني است در عين حال اين واقعيت را نيز مورد تاكيد قرار مي‌دهد كه سياست گزاران آمريكايي درصدد تداوم سياستهاي تجاوزكارانه خود در جهان هستند و همچنان مصمم مي‌باشند به رفتار قلدرمآبانه خود در جهان و تجاوز به حقوق ديگر ملت‌ها به بهانه‌هاي واهي مبارزه با تروريسم ادامه دهند حتي اگر اين سياست به بهاي تحقير باراك اوباما و رد خواسته مصلحتي وي در تعطيلي گوانتانامو تمام شود.
با اينحال دولت آمريكا نمي‌تواند اين واقعيت را ناديده بگيرد كه ملت‌هاي جهان گوانتانامو را يك رسوايي و لكه ننگي بزرگ بر پيشاني حكومت آمريكا مي‌دانند.  
رسالت:وحدت اصولگرايان،چرا و چگونه؟

«وحدت اصولگرايان،چرا و چگونه؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن مي خوانيد؛بحث وحدت اصولگرايان با ورود دو تشکل بزرگ روحاني به سطوح مهمتري کشيده شده است.شرايط زماني و نيز احساس نيازي که در ميان بعضي از چهره هاي ارشد اصولگرا احساس شده عملا به نشست هايي سياسي در اين راستا انجاميده است.
اکنون بايد به پرسش هاي کليدي در باب اين وحدت وچرايي و چگونگي آن پاسخ داد.پرسش هايي از قبيل ؛

1.چرا در وضعيتي قرار داريم که وحدت به يک شعار و نيازجدي در ميان اصولگرايان تبديل شده است؟
2.چه عواملي اصولگرايان را به اختلاف کشانده است؟
3.آيا اساسا وحدت اصولگرايان يک ضرورت است؟ وحدت بر سر چه اصولي ،با چه قيمتي،ميان چه کساني ؟
4.اين وحدت را چگونه بايد متحقق کرد؟

اما پرسش نخست آنست که چرا در وضعيتي قرار داريم که وحدت به يک شعار و نيازجدي در ميان اصولگرايان تبديل شده است.

واقعيت آنست که اختلاف مواضع ميان چهره هاي شاخص منتسب به اصولگرايي و نيز چالش ميان نهادهاي تحت کنترل آنها قابل پنهان ماندن نيست و آنها بعضا در شرايط مختلف و در برابر موضوعات مختلف مواضع متفاوتي اتخاذ کرده و حتي اين اختلاف ديدگاهها را در قالب عبارات تند در برابر نگاه حساس و تيز بين مردم  به سطح رسانه ها مي کشانند.در برابر اين اختلافات و نمودهاي آنها چهار واکنش محتمل است.

الف:پذيرش اختلافات و تلاش براي حل آنها
ب.نفي اختلافات وطبعا عدم تلاش براي وحدت
ج.پذيرش اختلافات وعدم تلاش براي رفع آنها
د.نفي اختلافات و تلاش براي ايجاد وحدت!

متاسفانه تعدادي از اصولگرايان مطرح با گزينش راه چهارم از يک سو اختلافات را نفي کرده و از سوي ديگر مي کوشند با برگزاري جلسات،وحدت اصولگرايان را سامان دهند!

اين روش هواداران را در برابر پارادوکسي حل نشدني و تناقضي آشکار قرار مي دهد و از خود مي پرسند اگر اختلافي نيست پس چه لزومي به تلاش هاي وحدت بخش است(!) و اگر اختلافات وجود دارد و حجم و عمق آن تا حدي است که شکاف هايي را پديد آورده است ؛ پس چرا انکار مي شود.به عبارتي گزينش راه چهارم به اين معناست که دردي وجود ندارد ولي با تمام توان هم در پي دارو مي گرديم!؟

واقعيت آنست که از سوي ديگر، نفي اختلافات در حالي که هر روز ميان مجلس و دولت و شهرداري و ... که همگي داعيه اصولگرايي دارند درگيري‌هاي لفظي و قانوني صورت مي گيرد ،بي احترامي به شعور مردمي است که هر روز اين درگيري ها را شاهدند هر چند که بسياري از اين بحث ها بواقع شکاف نيست و اختلاف هاي کارشناسي طبيعي است.

حال اگر شواهد براي اثبات بروز اختلاف ميان چهره ها و نهادهاي تحت کنترل اصولگرايان تا حدي است که نفي آن ممکن نيست ؛ پس بايد به گزينه هايي انديشيد که براي رفع آن چاره توصيه مي کنند.گروهي ممکن است براين باور باشند که اختلاف ميان اصولگرايان کشور رحمت است و از يکپارچگي قوا جلوگيري کرده و باعث ممانعت از شکل گيري نوعي از ديکتاتوري جناحي و يا همگرايي عليه منافع مردم مي شود واختلافات موجود فضا را شفاف و ميدان را براي نقد هاي کارشناسي فراخ مي گرداند.

پاره اي از اين استدلال ها شايد قابل اعتنا باشد ولي واقعيت آنست که اختلافات به دو دليل عمده مفيد نيست يا مضرات آن بيش از منافع آنست:
1. وجود دشمن خارجي و شرايط حساس کشور که وحدت ملي را
مي طلبد و اختلاف مديران کشور منجر به ضعف روحيه ملي مي شود.

2.هرز رفتن انرژي مديران ارشد در کشاکش هايي که بسياري از آنها برآمده از اختلافات کارشناسي نبوده و ريشه هاي نفساني دارد.اين هرز رفتن انرژي و انحراف توجه مديران منجر به ضررهاي کلان به منافع ملي مي شود.

بنا براين براي جلوگيري از وارد آمدن زيان به منافع ملي و نه فقط منافع جناحي بايد از شکاف ميان مديران کشور کاست و اختلافات آنها را به سوي منافع مردم مديريت کرد پس  گزينه پذيرش اختلافات و تلاش براي حل آنها منطقي تر مي نمايد.
 
قدس:خباثت انگليسي در پوشش ديپلماتيک

«خباثت انگليسي در پوشش ديپلماتيک»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي‌خوانيد؛در حالي که در روزهاي اخير در کشور انگليس حقوق قشر فهيم جامعه، يعني دانشجويان به راحتي از سوي ابزارهاي سرکوب حاکميت در معرض نقض شديدي قرار دارد، سفير گستاخ اين کشور در اقدامي مداخله جويانه به بهانه نقض حقوق بشر، عملکرد جمهوري اسلامي را در اين زمينه زير سؤال برده است.

نقش مداخله جويانه لندن در حوادث داخلي ايران در سال گذشته بر کسي پوشيده نيست. اکنون لندن به پايگاهي براي فراريان و مخالفان جمهوري اسلامي تبديل شده است که در زير سايه پشتيبانيهاي دولت انگليس، سمپاتهاي داخلي را حمايت فکري مي کنند. نقش اين کشور در همراهي با واشنگتن در صدور قطعنامه هاي ضد ايراني در شوراي امنيت و اعمال تحريمهاي گسترده عليه ايران، از موارد دشمني و همراهي با دشمنان اين کشور است. همکاري سازمان جاسوسي MI6 با سرويسهاي جاسوسي موساد و سيا در ترور دانشمندان هسته اي ايران با هدف توقف رشد علمي کشور، از نمونه هاي همراهي با دشمنان است. گذشته حضور اين کشور در ايران در آينه تاريخ، مملو از خيانتها و جنايتهاست که در اين نوشتار مجال پرداختن به آنها نيست.

وي در يادداشت خود آورده است: «در هيچ جاي دنيا مانند ايران افرادي که براي حقوق ديگران برخاسته اند، در معرض خطر قرار ندارند»، در حالي که بر اساس برخي گزارشهاي نمايندگان اعزامي، ادعاهاي مطرح شده در مورد نقض حقوق بشر در ايران بي اساس معرفي گرديد و بر همگان آشکار است که امروزه مفهوم حقوق بشر ابزار سياسي عليه کشورها شده است. اکنون بايد از وي سؤال کرد، آيا در کشور انگليس موارد نقض حقوق بشر وجود ندارد؟

در روزهاي اخير، دانشجويان بي دفاعي که نسبت به افزايش سه برابري شهريه خود معترض بودند، به خيابانهاي لندن ريختند تا در يک تظاهرات آرام، ادعاهاي مقامهاي خود درباره دموکراسي را محک بزنند، اما دولت انگليس در اقدامي وحشيانه و کم سابقه، خون دانشجويان را در کف خيابانهاي سرد پايتخت اين کشور جاري کرد.

پس از حوادث 11 سپتامبر، صدها عمل ضد بشري عليه مسلمانان، مساجد و اماکن متعلق به آنان در انگلستان و اتحاديه اروپا صورت گرفته است. اين موارد در دانشگاه ها شامل خشونت، ناسزا گفتن، تهديد و بمب گذاري در مراسم نماز و عبادات در دانشگاه منچستر، ايراد مواضع منفي وطن پرستانه و بيگانه انگاشتن مسلمانان بوده است. «فيل شاينر» رئيس گروه طرفدار حقوق بشر موسوم به «وکلاي مدافع عمومي» در مقابل ساختمان دادگاه عالي انگليس، موارد شکنجه زندانيان عراقي را برهنه کردن اجباري، محروم کردن از خواب، تهديد به اعدام، اعدامهاي ساختگي و مواردي ديگر اعلام کرد. اين سؤ رفتارها نقض ماده 3 کنوانسيون حقوق بشر اروپاست و همچنين مي تواند بر اساس مقررات جنايي مربوط به قانون دادگاه جنايي بين المللي مصوب سال 2001 ، در بخش «جنايات جنگي» طبقه بندي شود.

در اين بين، افزايش بيداري اسلامي و اسلام آوردن بسياري از شهروندان انگليسي و ارائه الگويي از مردم سالاري ديني از سوي جمهوري اسلامي ايران در برابر مدل مادي و اومانيستي غرب، موجبات تشديد خصومت انگليس و غرب را با ايران در قالب حقوق بشر فراهم کرده است.

پر واضح است، فقر گفتماني غرب در مقابل ايدئولوژيهاي اسلامي و برتري اين ايدئولوژي در برابر مکاتب اومانيستي، سبب شده تا دولتهاي غربي به اين حرفهاي سخيف و نسنجيده روي آورند تا از اين طريق مانع گسترش انقلاب در مسائلي نظير آزادي، حقوق بشر و دموکراسي شوند. به گونه اي که در مقابل منطق جمهوري اسلامي، يا سکوت را وجهه همت خود ساخته اند و يا با فضا سازي رسانه اي، تلاش مي کنند تا چهره جمهوري اسلامي را تخريب کنند.

اقدامهاي تروريستي همانند ترور شهيد شهرياري، اين نکته را مي رساند که انگلستان قصد دارد در اين خصوص در فضاي جامعه جهاني خود را تبرئه کند. به همين دليل، با حرکتهايي نظير نوشتن يادداشتهايي توسط ديپلماتهاي انگليسي، به نوعي فرار به جلو را در دستور کار قرار داده اند. در نشست ژنو 3 در مقابل اعتراض و پرسش آقاي جليلي مبني بر عدم محکوميت اقدام تروريستي که به شهادت دکتر شهرياري منجر گرديد، پاسخي نداشتند که خود مبين دست داشتن آنهاست.

انتظار مي رود، وزارت امور خارجه در اسرع وقت نسبت به اظهارات بي ادبانه سفير انگليس برخورد قاطعي داشته باشد. به نظر مي رسد،اگر «سايمون گس» با توجه به مداخلات سال گذشته اين کشور و اظهارات بي ادبانه کنوني به عنوان عنصر نامطلوب اخراج گردد، اقدامي در خور تقدير خواهد بود و چنانچه دستگاه ديپلماسي کشور با اين شخص هتاک برخورد قاطع نداشته باشد، بدون ترديد وي بر اقدامهاي مداخله جويانه خود خواهد افزود. بعيد است افکار عمومي و بخصوص فرهيختگان و دانشگاهيان بيش از اين تلاشهاي مذبوحانه انگليسيها را در ايران تحمل کنند.

دستگاه ديپلماسي کشور بايد حداقل کاهش سطح رابطه با دولت لندن را در دستور کار قرار دهد و موضوع مذکور را با جديت دنبال نمايد تا بيش از اين، جسارت افرادي مانند «سايمون گس» به ساحت ملت ايران اتفاق نيفتد. از سوي ديگر، اصول «عزت، حکمت و مصلحت» سکوت و يا واکنشهاي منفعلانه را در اين خصوص بر نمي تابد. شايان ذکر است، اظهارات مداخله جويانه «سايمون گس» درباره ايران، مسبوق به سابقه است.

وي پيش از اين نيز در گفتگويي با بي بي سي فارسي، به موضوع برنامه هسته اي صلح آميز کشورمان و تحريمهاي ضد ايراني پرداخته بود که در پي آن و در غياب گس «پاتريک ديويس» کاردار انگليس در تهران در مرداد ماه سال جاري ( 1389 ) به وزارت خارجه احضار و مراتب اعتراض جمهوري اسلامي ايران توسط رئيس اداره اول غرب اروپاي وزارت خارجه، به وي اعلام شد.

بنيانگذار کبير انقلاب اسلامي در فرازي از فرمايشاتشان در زمينه مناسبات جهاني جمهوري اسلامي، فرمودند: «... نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور. هميشه با بصيرت و با چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد که اگر آرام گذاريد، لحظه اي آرامتان نمي گذارند.»

مردم سالاري:تورم و چشم انداز مبهم

«تورم و چشم انداز مبهم»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم شهرام صدوقي است كه در آن مي‌خوانيد؛تورم پديده اي است که مردم کشورمان با پوست و گوشت خود طي سالها آن را درک کرده اند. تورم اقتصادي يا رشد قيمتها در يک مقطع معين کوتاه مدت پديده اي است که متاسفانه بنا به دلا يل مختلف حاکم بر اقتصاد ايران، سالها گريبان گير مردم بوده است. اگرچه اين رشد طي مقاطعي از زمان با شيب تند و کند متفاوتي همراه بوده است، اما نکته اي که از 30 سال گذشته تاکنون در بازار ايران مشهود بوده محسوس بودن نرخ تورم و افزايش قيمتها است.

حال، طبق گزارش بانک مرکزي جمهوري اسلا مي ايران نرخ رشد قيمتها يا همان نرخ تورم چند ماهي است که با رشد کاهنده مواجه بوده و حتي براساس آخرين گزارشها اين نرخ به زير ده درصد يا همان «نرخ تک رقمي» معروف رسيده است. کشور که اکنون در مرحله آمادگي براي ورود به طرح بزرگ هدفمندسازي يارانه ها يا جراحي بزرگ اقتصادي قرار گرفته و براساس اهداف پيش بيني شده در اين طرح آزادسازي قيمتها در عرضه کالا  و خدمات مصرفي جامعه  صورت خواهد پذيرفت.

در اين ميان توجه به نرخ تورم همچون مردم و کارشناسان بايد مورد توجه مسوولين و متوليان اجراي طرح بزرگ مذکور نيز قرار گيرد. طبق پيش بيني کارشناسان اقتصادي از تاثير اجراي قانون هدفمندي يارانه ها و آزادسازي قيمتها بر افزايش نرخ تورم در کشور، اين کارشناسان رشد حداقل30تا 50    درصدي تورم را حاصل اجراي اين طرح مي دانند. با افزايش قيمت انواع سوخت و حامل هاي انرژي در پي آغاز اجراي اين طرح در کشور، تمام ارکان توليد، صنعت، توزيع و پخش کالا  و خدمات دستخوش تغييرات قيمتي خواهند بود.

اگر چه دولتمردان براي پيشگيري از عوارض سو» آزادسازي قيمتها در جامعه در حوزه هاي گوناگون وارد عمل شده و برنامه ريزي هايي نيز صورت داده اند اما براساس سوابقي که از بازار ايران پيداست پيش بيني مي شود تورمي خارج از برآورد مسوولين بر اين بازار حکم فرما شود. تورم ناشي از افزايش هزينه حمل و نقل کالا ها و خدمات و همينطور  رشد هزينه تمام شده به صورت يک رابطه  تصاعدي بر بازار عرضه  کالا  و خدمات تحميل خواهد شد و البته بايد به اين افزايش  نرخ هاي طبيعي، افزايش  سود واسطه ها را نيز در بازار افزود.

در بازاري با مختصات خاص ايران که به دلا يل ضعف نظارتي، تنوع قيمت در يک نوع کالا  يا خدمت به وفور ديده مي شود، با ايجاد تغييري هر چند  مختصر در مبادي قيمتي، تغييرات همچون حرکت بهمن گونه به مصرف کنندگان منتقل مي شود و رشد قيمت چند برابري  در مورد آن کالا   يا خدمت مشاهده خواهد شد.

طراحان قانون هدفمندسازي يارانه ها اگرچه باتدوين  بسته هاي حمايتي در حوزه هاي مختلف  سعي در حفظ ثبات قيمت ها در بخش هاي خدماتي و توزيعي دارند اما به عقيده نگارنده مطلب هيچ پيش بيني دقيقي از چگونگي  وضعيت  بازارها پس از اجراي اين جراحي بزرگ در آينده وجود ندارد. تمام اميد  برنامه ريزان،  نمايندگان مردم در خانه ملت و دلسوزان مردم و کشور بر اين است که نسبت تورم حاصل از اجراي  اين قانون همان ميزان باشد که سوخت يا ساير مواد اوليه مورد احتياج توليد  افزايش داشته  است اما همه دست اندرکاران نبايد  از تورم مضاعف يا تورم  انتظاري در جامعه غافل باشند.

تهران امروز:مردم را متقاعد كنيد

«مردم را متقاعد كنيد» عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه‌ي تهران امروز به قلم كمال بردبار است كه در آن مي خوانيد؛دو اتفاق همزمان زيست محيطي (آلودگي هواي تهران و آتش سوزي جنگلها) افكار عمومي جامعه را جريحه‌دار كرده است. آزردگي افكارعمومي فقط به علت ابعاد اين دو حادثه و خسارت‌هاي هنگفت مالي و جاني ناشي از آنها نيست. آنچه سبب خراشيده شدن اذهان مردم شده است تصور ناتواني و عدم كارآمدي مسئولان در مواجهه با اين مشكلات است.

تبعات اين اتفاق حتي مي‌تواند دردناكتر از آمارتلفات مادي اين دو حادثه زيست محيطي باشد. حاصل اين اتفاق، بي‌اعتمادي يا حداقل كم‌اعتمادي مردم به توانمندي‌هاي مسئولان در حل مشكلات و بحران‌هاست.

اين دو واقعه در نگاهي ديگر محكي بود براي سنجيدن ميزان انعطاف، قدرت تصميم گيري و همينطور دور‌انديشي مسئولان در مواجهه با بحران‌هاي روزمره. اينكه مسئولان چقدر تلاش كردند وتا چه حد تصميماتشان درست بوده، جاي صحبت و بحث كارشناسي دارد و مقوله ديگري است اما آنچه مسلم و ملموس است عدم متقاعد شدن افكار عمومي نسبت به اين راهكارهاست.

تهران 34 روز را در شرايط بحراني آلودگي هوا گذراند و در اين 34 روز مسئولان نتوانستند افكار عمومي را به جهت راهكارهاي ارائه شده براي حل اين معضل متقاعد كنند.

همين اتفاق براي آتش‌سوزي جنگل‌هاي گلستان هم رخ داده است. ديروز برنامه صبحگاهي راديو جوان عرصه تلفن‌هاي ده‌ها شهروند گرگاني و مازندراني بود كه بر مبناي مشاهدات خود درباره از بين رفتن جنگل‌هاي آن نواحي به شدت اظهار نگراني و تاسف مي‌كردند. حتي توضيحات مسئولان نيز آنها را متقاعد نساخته كه اين حادثه در دست كنترل است.

مسئولان دولتي براي حل هردو معضل چه در تهران و چه در گلستان راهكارهاي متفاوتي را ارائه داده و به كار بستند(كه زحماتشان ماجور) اما نه آن ترفندها به نقطه مثبت ومناسبي ختم شد و نه - بدتر از آن - افكار عمومي درباره سودمندي اين راهكارها متقاعد شد.

ين عدم اقناع افكار عمومي ربطي به شيطنت‌هاي رسانه‌اي ندارد؛ يك واقعيت ملموس است كه هركدام از دولتمردان با قدم زدن در سطح شهر و حضور در محافل عمومي با آن روبه رو مي‌شوند. واقعيتي كه راه فراري نيز از آن وجود ندارد.

مسئولان دولتي در اين سال‌ها پروژه‌هاي بزرگي را در ابعاد كلان به اجرا درآورده‌اند كه هركدام به نوبه خود جاي تقدير دارد. مثل سهميه‌بندي سوخت و يا هدفمندي يارانه‌ها. اما گويي مشغوليت بيش از حد دولتمردان ما به مسائل فوق كلان، آنها را از قاطعيت، تدبير و توانمندي‌هاي لازم در برخورد با مسائل ديگر عاري كرده است. افكار عمومي نمي‌تواند هضم كند كه چگونه معضل آلودگي هواي تهران هرسال شديدتر مي‌شود و دولتمردان ما از حل اين مسئله ناتوان هستند و براي حل آن به راهكارهايي دور از ذهن و سخت(مثل كاهش ضربتي جمعيت) پناه مي‌برند؟چرا امكانات لازم و مشخص براي حل آلودگي هواي تهران به كار گرفته نمي‌شود؟ در حالي كه همگان بر تسريع در احداث خطوط مترو به عنوان بزرگترين راه‌حل معضل آلودگي هوا تكيه دارند و دولت نيز نتوانسته افكار عمومي را براي فرمول مورد علاقه‌اش- يعني مونوريل- قانع كند، چرا يك انقلاب و حركت فراگير براي تسريع احداث خطوط جديد مترو شكل نمي‌گيرد؟چرا وقتي جنگل‌هاي گلستان هر ساله در خطر آتش‌سوزي قرار دارند امكانات لازم براي كنترل آتش فراهم نمي‌شود؟

اين ضعف را درحوزه‌هاي مديريتي ديگرمثل كنترل آمار قربانيان جاده‌ها نيز مي‌توان مشاهده كرد. متاسفانه با تمام ترفندهاي به عمل آمده و تبليغات انجام شده در اين سال‌ها مسئولان تنها توانسته‌اند شيب صعودي اين تلفات را كند كنند و هنوز جاده‌هاي ما سالانه 25 هزار نفر را به كام مرگ مي‌فرستند.

دستگاه‌هاي دولتي هر روز آمار فراواني را از موفقيت‌ها در حوزه‌هاي مختلف سياسي، اقتصادي و اجتماعي منتشر مي‌كنندكه البته كيست كه از خواندن و شنيدن آنها در پوست خود بگنجد اما روي ديگر سكه ناكامي در حوزه‌هاي كوچك و بزرگ مربوط به زندگي روزمره است كه طعم خوش آن دستاوردها را ضايع مي‌سازد. به نظر مي‌رسد دولت بايد علل ناكارآمدي خود در حل رضايتبخش اين دست از مشكلات را بررسي علمي كند و با صراحت و صداقت با ضعف خود در اين وقايع روبه رو شود. در اين سطح از مشكلات، مي‌توان با قاطعيت گفت كه اثري از نيروي خارجي وجود ندارد و آنچه هست حاصل تصميم‌گيري‌هاي اشتباه گذشتگان و ضعف مستمر در برنامه‌ريزي و عدم تدبير لازم براي مقابله با آن در نزد مسئولان امروز است.

آلودگي هوا،آتش‌سوزي جنگل‌ها و حتي تلفات جاده‌اي، شماري از ميادين عملياتي هستند كه افكار عمومي قابليت‌هاي مسئولان خود را در آن محك مي‌زند. مياديني كه پيروزي در آن شايد در قياس با عرصه سختي مثل هدفمندي يارانه‌ها افتخار كمتري براي دولتمردان به ارمغان بياورد اما به لحاظ حفظ اعتماد ميان مردم و مسئولان از اهميتي حياتي برخوردارند. موفقيت مسئولان در چنين نبردهايي است كه به مردم احساس رضايت خاطر و آرامش مي‌دهد ...

دولتمردان ما در اين نبردهاي كوچك چندان سربلند نبوده‌اند.

ابتكار:بحراني که در امان خدا رها شد

«بحراني که در امان خدا رها شد»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم سيد علي محقق است كه در آن مي‌خوانيد؛سرانجام پس از يک ماه کلافگي عمومي مردم پايتخت و برخي از کلانشهرها ديروز باد و کمي باران آمد و تا حدودي شهر و مديران کشور را از بلا رهانيد. طي يک ماهي که گذشت از بخت بد مردم و شايد مسئولين، همه چيزدست به دست هم داد تا قضيه وارونگي هوا بر روي مردم نگون بخت شهر آوار شود و اين پديده به بحراني حتي مرگبارمبدل گردد.

دولت به عنوان مسئول و اتاق فرمان مديريت بحران‌هايي از اين دست، در اين مدت راهکارهاي متفاوتي را در پيش گرفت که تقريباهمه آن‌ها با شکست مواجه شد تا در کارايي اين اتاق فرمان، دچار شک شويم .اگر از راهکار بديهي اعمال نصف ونيمه طرح زوج و فرد سراسري خودروها بگذريم در اين مدت مردم ديگر هيچ اقدام موثرديگري را براي مقابله با اين بحران شاهد نبودند و به عبارتي انگار که شهر و آلودگي هايش به امان خدا رها شده بود.

ترديد و بي تصميمي محض براي تعطيل کردن يا تعطيل نکردن پايتخت، روي آوردن به طرح‌هاي غيراجرايي و تخيلي پرماجرا مانند هواپيماهاي آبپاش، عدم استفاده بهينه از رسانه فراگيري مانند تلويزيون براي آگاهي بخشي و شفاف سازي ابعاد بحران، تلاش مذبوحانه و چندگانه براي انداختن تقصيربرگردن سايرين و مهم تر از همه عدم پيش بيني وکنترل متغييرهاي اثرگذار بلند مدتي مانند افزايش کيفيت سوخت و توسعه حمل و نقل عمومي از جمله دلايلي است که همه را متقاعد کرده که در اين مدت تهران به امان خدا رها شده بود و خبري از مديريت و کنترل اين بحران به معناي واقعي کلمه نبود.

همانگونه که از واژه برمي آيد مديريت بحران تركيبي است از عقلانيت، تجربه و استفاده بهينه از زمان براي فائق آمدن بر يک وضعيت نامساعد عمدتا کوتاه مدت. معمولا صاحبنظران به تجربه بحران‌ها را بر حسب محدوديت‌ها و شرايط زماني به سه دسته فوري، در حال ظهور و پايدار تقسيم مي‌کنند. اگرچه ماهيت کلي آلودگي تهران از نوع بحران پايدار و سابقه دار و قابل پيش بيني است اما ترکيب وارونگي يک ماهه اخير هوا با متغيرهاي ديگر دست به دست هم داد تا اين پديده در دسته بحران‌هايي که ابعاد واقعي آن بطور دقيق قابل پيش بيني نيست، قرار گيرد.وظيفه و کارکرد اصلي متوليان امر مديريت بحران در گام اول اين است که کارشناسانه همه ابعاد و واکنش‌ها و متغييرهاي مساله را به درستي تشخيص داده و به نحوي دركنار يكديگر قراردهند كه عکس العمل‌هاي آتي بحران قابل پيش بيني و قابل کنترل گردد.

اگر مبناي بررسي عملکرد کميته متولي مديريت بحران آلودگي اخير تهران را تاثير تصميمات و اقدام‌هاي انجام شده بر بهبود اوضاع، بازخورد رسانه اي اقدامات و بازتاب تصميمات اتخاذه شده در بين مردم تلقي نماييم، واقعيت اين است که اين مجموعه در آزمون مهم توانايي در کنترل يک بحران و تامين اعتماد مردم در شرايط بحراني نمره قبولي نگرفته است.

شايد اصلي ترين دليل عدم موفقيت کميته، چند پارگي نظام مديريت بحران وجزيره اي تصميم گرفتن و عمل کردن مديران و مجريان بوده باشد. با کنار هم قرار دادن اظهارات مسئولين دولتي و مديريت شهري در کنار هم مي‌توان دريافت که در طول اين ماجرا و به سياق همه سالهاي گذشته نظام دو پارچه مديريت شهري باز هم در يک بازي مضحک « کي بود؟ کي بود؟ من نبودم» گير افتاد.

بعبارتي همان معضلي که گره ترافيک تهران را طي سالهاي سال کور کرد، همان معضلي که معماي ساده متروي تهران را لاينحل جلوه داد، همان پديده اي که مانعي بر سر راه کنترل جمعيت تهران ومهاجرت معکوس شد، همان ماجراي خودروسازان و تامين کنندگان بنزين و.. در مجموع داستان هميشگي «مرغ و تخم مرغ»، با پديده جوي وارونگي هوا ترکيب شد تا دنياي پايتخت نشينان را جهنم کند و اتاق فرمان مثل مردم به يک ناظر بي عمل و در مواردي توليد کننده باران اسيدي! مبدل گردد.

از سوي ديگر در کنار همه تصميم سازي‌ها در شرايط بحراني ، شفافيت در اطلاع رساني بحران يک اصل است که در اين زمينه هم متوليان نمره قبولي نگرفتند. براي مثال به دنبال بروز شايعاتي در خصوص نقش ترکيبات بنزين‌هاي جديد در تشديد آلودگي، پاسخ‌هاي غيرکارشناسي، پراکنده و مبهم برخي مسئولين فقط بر نگراني‌هاي عمومي افزود و يا انتشار اخبارضد و نقيض و دقيقه نودي درباره تعطيل کردن مدارس و ادارات عملا تعطيلات قطعي شده را خنثي وبي اثر کرد.

صاحبنظران مباحث مديريت کلان همواره مي‌گويند که مديران ارشد براي تاييد نهايي تصميمات بايد مرتبا درجريان اخبارخوب وبد بحران قرار گيرند و اطلاع رساني‌ها را مديريت کنند. عوارض يک تصميم و اظهار نظر اشتباه در کنار همه عوارض تشديد کننده بحران مي‌تواند بر امنيت رواني مردم نيز اثر گذارد و بر درد و نگراني عمومي بيفزايد. يکي از اصول مهم اين است که واقعيات را نبايد وارونه و كمرنگ جلوه داد وهيچ قول خلاف واقعي نبايد به مردم داد.

اگرچه بلاي رسيده، به مدد رحمت الهي و رسيدن باد و باران درحال فروکش کردن است و مي‌توان کمي آسوده خوابيد، اما با نمره ضعيف مديريت بحران در پايتخت وعوارض اين شيوه مديريت براي بحران‌هاي بزرگتر چه کنيم؟ آنگونه که کارشناسان گوشزد مي‌کنند و رئيس دولت مرتبا تاکيد کرده اند و نقشه گسل‌هاي کشور نشان مي‌دهد، خطر زلزله بزرگ مانند شمشير داموکلس همواره بر فرازشهر خودنمايي مي‌کند.

نگراني بزرگ اين است که آيا مقابله با حادثه اي در ابعاد يک زلزله بزرگ را هم مانند هواي تهران مي‌توان به امان خدا رها کرد؟ آيا با شيوه مديريت بحران وارونگي هوا مي‌توان به جنگ حادثه و بحراني در اشل زلزله بزرگ رفت؟... پس دست به دعا مي‌بريم که، اي خداي بزرگ که در اوج ضعف مديران درکنترل بحران آلودگي هوا، باد و باران را فرستادي، لطفا ما و شهرمان را با زلزله بزرگ تهران امتحان نکن!

آفرينش:بازنشستگان تأمين اجتماعي در انتظار

«بازنشستگان تأمين اجتماعي در انتظار»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم مهدي اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛در حالي كه طرح همسان سازي حقوق بازنشستگان كشوري و لشگري براساس قانون مديريت خدمات كشوري در حال اجرا است، اما بازنشستگان تامين اجتماعي نزديك به دوسال است كه تنها به اخبار اميدوار كننده اين طرح دل خوش كرده‌اند. در سال 87 و در سفر استاني هيات دولت به مازندران،‌ رييس جمهور محترم اين نويد را به بازنشستگان و مستمري بگيران تامين اجتماعي داد كه تفاوت سطح حقوقي آنها با بازنشستگان کشوري و لشگري برطرف شود و در پي آن بود كه در زمان نوشتن بودجه سال 88، دولت اولين قدم را با اختصاص بودجه 2500 ميليارد توماني براي يکسان سازي حقوق بازنشستگان تامين اجتماعي با بازنشستگان کشوري و لشگري برداشت و آن را به مجلس ارائه داد.

در اين تعهد قرار شد، تامين منابع اين طرح به وسيله فروش سهام برخي شرکت‌هاي دولتي انجام شود اما در پايان سال 88 تنها 900 ميليارد و 370 ميليون تومان از 2500 ميليارد تومان به صندوق تامين اجتماعي واگذار شد. اما اين پايان راه نبود چراكه دولت در بودجه سنواتي سال 89 نيز اختصاص مابقي اين پول را در افزايش بودجه سازمان تامين اجتماعي براي اجراي قانون همسان سازي حقوق بازنشستگان پيش بيني کرد اما مجلس با اين شيوه تامين اعتبار مخالفت کرد و به اين ترتيب از دولت خواست اين کسري بودجه را از طريق ديگري تامين کند.

در اين رهگذر نمايندگان مجلس نيز با تشكيل كميته‌اي در اواخر سال 88 براي تسريع در اجراي قانون همسان سازي حقوق بازنشستگان تامين اجتماعي وارد عمل شدند اما آن كميته نيز در جايي كه موضوع تحقيق و تفحص از سازمان تامين اجتماعي به ميان آمد نتوانست اقدامي موثر براي تسريع در اجراي اين قانون انجام دهد تا همچنان همسان سازي حقوق بازنشستگان تامين اجتماعي با علامت سوال مواجه باشد؟ حال نزديك به دوسال است كه بازنشستگان تامين اجتماعي با اظهارنظرهاي متفاوتي از سوي مسوولان درباره قانون همسان سازي حقوق مواجه هستند، قانوني كه به روشني تكليف را مشخص كرده و با نظم خاصي براي بازنشستگان كشوري در حال اجرا است، آيا علي رغم تاكيد رياست محترم جمهور بر اجراي قانون همسان سازي حقوق بازنشستگان تامين اجتماعي، اينقدر زمان! براي اجراي آن توجيه خاصي دارد؟

در حالي كه صندوق تامين اجتماعي بر اجراي همسان سازي حقوق مستمري بگيران و بازنشستگان موظف شده است و رييس کانون بازنشستگان و مستمري بگيران تامين اجتماعي نيز در شهريور ماه امسال به نقل از مديرعامل صندوق تامين اجتماعي از اجراي قانون همسان سازي حقوق بازنشستگان تامين اجتماعي خبر داده بود چرا پس از گذشت حدود 4 ماه هيچ خبري از عملي شدن اين وعده نيست! در اين ميان شايسته است حال كه وزيررفاه در آخرين اظهارنظر خود از اجراي قانون همسان سازي حقوق بازنشستگان تامين اجتماعي در قانون بودجه سال 90 خبر داده است، انتظار مي‌رود اين امر در بودجه‌اي كه از سوي دولت به مجلس ارائه مي‌شود لحاظ گردد تا حداقل بخشي از مشكلات اقتصادي بازنشستگان مرتفع گردد.

آرمان:اعراب ومساله هسته‌اي ايران

«اعراب ومساله هسته‌اي ايران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آرمان به قلم داوود هرميداس باوند است كه در آن مي‌خوانيد؛ به طور کلي اعراب مايل نيستند که ايران داراي توان هسته‌اي باشد. در هر حال هر چه که بر وزن و قدرت ايران بيفزايد موجب نگراني آنها مي‌شود. اعراب با نگرش آمريکا همسو شده‌اند، کشورهاي عربي مي‌گويند؛ پرونده هسته‌اي جمهوري اسلامي ايران پيش از اينکه جنبه جهاني داشته باشد، پيامدهاي منطقه‌اي درپي خواهد داشت و بنابراين در سرنوشت آنها اثر گذار خواهد بود.

پس با اين استدلال آنها معتقدند که بايد اعراب نيز در جريان تصميم گيري در اين باره قرار گيرند. اعراب نمي‌خواهند به گفتن اينکه هر کشوري حق دستيابي به انرژي هسته‌اي را دارد، بسنده کنند، در واقع آنها قصد دارند به صورت جدي‌تري اين مساله را پيگيري کنند، چنانچه در بيانيه کشورهاي شوراي همکاري خليج فارس آمده است که 1+5 نظرات اين کشورها را به نحوي از انحا ملحوظ کند. بعيد است که 1+5 اين درخواست اعراب را بپذيرد، چرا که اگر آنها وارد مذاکره شوند، بايد ترکيه و کشورهاي ديگر نيز وارد مذاکرات شوند.

 1+5 فقط مي‌تواند اعلام کند که نظرات آنها را ملحوظ مي‌‎دارد . مساله هسته‌اي بهانه اي شده است که کشورهاي عربي مکنونات قلبي شان را بيان کنند، اين کشورها ايران را به عنوان يک قدرت تاثيرگذار براي جهان عرب به خصوص کشورهاي عربي منطقه هلال حاصلخيز تلقي مي‌کنند.

دنياي اقتصاد:درس‌هاي اقتصادي آلودگي هواي تهران

«درس‌هاي اقتصادي آلودگي هواي تهران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم دکتر علي دادپي است كه در آن مي‌خوانيد؛گرچه آلودگي هواي تهران موضوع کهنه‌اي است، اما بحران اخير فرصت خوبي براي مرور درس‌هايي است که مي‌شود از آن گرفت؛ درس‌هايي که اگرچه تغيير نمي‌کنند، ولي در يادگيريشان عجله‌اي نداشته‌ايم.

درس اول: هيچ بحراني فقط يک علت ندارد. سواي دليلي که اين روزها براي آلودگي هواي تهران مي‌آوريم بهتر است فراموش نکنيم که هواي تهران قبلا هم آلوده بود و اين آلودگي وجود داشت به‌دليل: تعدد خودروها در شهري که از سه جهت کوه‌ها محاصره‌اش کرده‌اند، موتورهاي پرمصرف و فاقد استانداردهاي جهاني، حمل و نقل عمومي ‌محدود و کم‌ظرفيت و مصرف بي‌رويه بنزيني که يارانه قيمتش را پايين نگه داشته است. همچنين افزايش جمعيت و افزايش تعداد خودروها در شهر و نابودي فضاي سبز شهري در محله‌هاي گوناگون تهران باعث افزايش آن شده است. بحران وجود داشت و مسائل اخير تنها جدي بودن آن‌را به رخ ما کشيد.

درس دوم: فرار از حل بحران تنها تشديدش مي‌کند. طي سال‌هاي گذشته راه‌هاي بسيار زيادي براي مبارزه با آلودگي تهران پيشنهاد شد، از حذف يارانه بنزين در تهران تا خريد و نصب تجهيزات لازم براي تصفيه آن تا احداث و گسترش شبکه حمل و نقل عمومي ‌و متروي تهران. با اين حال هرگز اراده لازم براي تصويب و اجراي اين سياست‌ها وجود نداشته است. ترس از آثار تورمي‌ حذف يارانه بنزين باعث شد تا در کلانشهر کشور بنزين بهايي برابر با دورافتاده‌ترين شهرها داشته باشد.

گسترش شبکه حمل و نقل عمومي ‌شهري در مقاطعي با جديت دنبال شد؛ اما هر از گاهي هم به موضوع دعوا و بحث گروه‌هاي سياسي تبديل شد و به تاخير افتاد. زماني که از دست رفت باعث اتلاف منابع و افزايش هزينه‌هاي ناشي از اين آلودگي شد و بدتر آنکه حاشيه بحران را آنقدر کم کرد که با کوچک‌ترين تغيير آب‌وهوايي تهران زنگ هشدار بحران آلودگي را به صدا درآورد.

درس سوم: محدود بودن بازدهي مقررات. طرح ترافيک، روزهاي زوج و فرد، محدود کردن ساعات تردد خودروها، اعلام تعطيلي مدارس و ادارات و... همه و همه بخشنامه‌هايي بوده‌اند که براي مبارزه با آلودگي هوا از طريق کنترل ترافيک شهر تهران وضع شده‌اند.

هر کدام از اين طرح‌ها هم در ابتدا موثر بوده‌ و از سرعت افزايش آلودگي هوا کاسته‌اند؛ اما به‌غير از چند روز، هيچ‌کدام باعث کاهش آلودگي هواي تهران نشده‌اند. معمولا تنها چند روز کافي است تا مصرف‌کنندگان خود را با شرايط جديد تطبيق بدهند و مصرف سوخت و آلودگي هوا به ميزان قبل از اين بخشنامه‌ها برگردد. مانند هر عامل ديگر، مقررات هميشه تاثير مثبت ندارند و به تنهايي کافي نيستند.

اين نکته را هم نبايد فراموش کرد که گرچه تشديد بحران آلودگي هوا تشديد مقررات را در پي دارد، اما تشديد مقررات به معناي اجراي کارآتر مقررات نيست. معمولا مقررات جديد و پيچيده در مرحله اجرا با مشکل مواجه مي‌شوند و کارآيي خود را از دست مي‌دهند. مقررات کنترل ترافيک به تنهايي براي کنترل آلودگي هوا کافي نيست.

درس چهارم: ناکارآيي قيمت واحد ملي. طي ساليان گذشته نرخ بنزين و سوخت در اقصي نقاط کشور ثابت و يارانه‌اي بوده است. اين شيوه قيمت‌گذاري نه واقعيت‌هاي بازار، نه عوامل موثر بر تقاضا و نه هزينه‌هاي عرضه را در نظر مي‌گيرد.

اين روزها بايد اين نکته را يادآوري کرد که تبعات محيط زيستي و آلودگي ناشي از مصرف سوخت در سراسر کشور يکسان نيست. تهران شهري است در چنبره کوه‌ها با هوايي ساکن که کمتر بادها ذرات معلق در هواي آن را جابه‌جا مي‌کند. عوارض منفي مصرف بي‌رويه بنزين در اين شهر با عوارض منفي همين کار در شهر کرج يا قزوين يکسان نيست؛ اما مصرف‌کننده نمي‌تواند اين تفاوت را در تصميمش در نظر بگيرد؛ چون سيگنال‌هاي قيمتي يکسان هستند.

 بحران آلودگي هواي تهران اين روزها بايد زنگ خطر را به صدا درآورده باشد و به مسوولان يادآوري کند که سياست قيمت واحد ملي براي بنزين کارآ نيست. وقت آن است که قيمت‌گذاري سوخت واقعيت‌هاي بازار و عوارض محيط زيستي را منعکس کند.

درس پنجم: جدي گرفتن تاثيرات منفي محيط زيستي برخي سياست‌هاي جايگزيني واردات. کدام خودرو مصرف بهينه‌تر و عوارض محيط زيستي کمتري دارد؟

خودروي داخلي يا خارجي؟ آلودگي هواي تهران يادآوري اين حقيقت تلخ است که تنها درآمدهاي نفتي خرج حمايت از توليدکنندگان داخلي نشده‌اند. زماني‌که اين توليدکنندگان با اطمينان به حمايت‌هاي دولت و محدود بودن رقابت محصولات خارجي بازار داخلي را به انحصار خود در مي‌آوردند، شهروندان با سلامت خود هزينه اين انحصار را مي‌پردازند. آيا سياست‌گذاران هزينه واقعي اين حمايت‌ها را براي جامعه در نظر مي‌گيرند؟ آيا در فقدان رقابت اميدي به ارتقاي کيفيت خودروهاي داخلي و استانداردهاي محيط زيستي در توليد آنها هست؟ آلودگي هواي تهران به ما يادآور مي‌شود که هيچ سياستي در اقتصاد تک بعدي نيست و نمي‌توان اثرات آن‌را تک بعدي تجزيه و تحليل کرد.

يک عامل باعث آلودگي هواي تهران نيست. سياستي براي مبارزه با آلودگي هواي تهران موثر خواهد بود که ترکيبي از ابزارهاي بازار و مقررات را به کار گيرد وگرنه مصرف‌کنندگان دليلي براي همياري با اين سياست‌ها نخواهند داشت و بدون اين همياري اين سياست‌ها محکوم به شکست هستند.


ارسال به دوستان
وبگردی