"جرج بوش" پس از واقعه 11سپتامبر گفته بود:اینک جنگ صلیبی جدید بین مسلمانان و مسیحیان آغاز شده است .
درست در پنجمین سالگشت آن سخن جنجالی ، "پاپ" همان سخن را به گونه ای عیان تر و بی پرواتر بر زبان می راند تا قطعات "پازل" تکمیل تر شود و اسلام و مسیحیت ، یک گام بلند دیگر به تقابل نزدیک تر شوند؛ تقابلی که هیچ کدام از پیروان ادیان الهی از آن سود نخواهند برد ، هرچند که گروهی معتقدند تندروهای یهودی در آرزوی تضعیف هر دو دین به نفع یهود و مشخصا قرائت صهیونیستی آن هستند .
هر چند اظهارات موهن "پاپ بندیکت شانزدهم" به هیچ روی مورد پذیرش عقل سلیم و سنت واتیکان _ به ویژه در چهل سال اخیر _ نبوده است ،ولی این ، یک خطای راهبردی خواهد بود اگر به سخنان پاپ ، به طور منفرد و جدای از یک جریان به هم پیوسته بنگریم و در نهایت آن را محصول یک غفلت یا بروز یک دیدگاه شخصی بدانیم .
خود فریبی ، آفتی است که اگر در دام آن بیفتیم ، دچار "جهل مرکب"ی خواهیم شد که بیدار شدن از آن به سادگی میسر نخواهد بود .
از زمانی که طالبان ، به عنوان یک جریان نو ظهور در پاکستان شکل گرفت و به طور مرموزی به قدرت نظامی فوق العاده ای دست یافت و نیروهای با سابقه جهادی افغانستان را شکست داد و آن حکومت متحجرانه را در 95 در صد از خاک این کشور بنا نهاد ، تحلیلگران دورنگر ، هشدار دادند که طالبان ، ماموریتی فراتر از تشکیل حکومت در کابل و اجرای احکام شریعت دارد.
عملکرد ضد انسانی طالبان ، که به نام " اسلام اصیل" صورت می گرفت، خمیرمایه مناسبی برای تخریب چهره اسلام در جهان بود و به همین دلیل ، تا سال ها حکومت طالبان ، از سوی غرب اجازه استمرار یافت تا به اندازه مورد نیاز ، مواد لازم برای نفرت از اسلام ،جمع شود و در نهایت با شوک بزرگی به نام "حملات 11 سپتامبر" انفجار عقده ها علیه اسلام شکل بگیرد .
از آن پس اسلام ستیزی در غرب تشدید شد و در کنار آن جریان های تندرو و بی منطقی در جهان اسلام به طور بی سابقه و" پشتیبانی شده" ای شکل گرفتند تا دستان تندروهای جهان غرب ، برای گسترش وحشت از اسلام ، خالی از بهانه نباشد.
در این میان ، شگفت انگیز و تاثرآور "انفعال میانه روها و عقلمداران جهان اسلام" بوده و هست که به جریان طرفدار جنگ های صلیبی ، مجال مانور بیشتری می دهد .
به هر روی ، اگر از روزمرگی ها ، فاصله بگیریم و از زاویه دید بالاتری به ماجرا بنگریم درخواهیم یافت که جریان احیای جنگ های صلیبی تا کنون به خوبی پیش آمده و در ساماندهی افکار عمومی غرب علیه اسلام ، عملکردی قرین توفیق داشته است .
این حرکت، در ایستگاه جدید خود به واتیکان رسده است و این ، نشانه خوبی نیست ، چه آنکه وقتی عالی ترین مقام رسمی جهان مسیحیت ، چنین بی پروا علیه یکی از ادیان آسمانی سخن می گوید ، معنایش این است که احیاگران پروژه جنگ های صلیبی ، به موفقيت خود اميدوارتر شده اند.
البته ، به نظر می رسد ، واتیکان هنوز نقش نهایی خود را در این سناریو ایفا نکرده است ؛ پاپ در سخنان اخیر خود ، ترجیح داد مکنونات قلبی خود را در قالب یک نقل قول از يکی از امپراتوران بيزانس (روم شرقی) در باره اسلام و حضرت محمد (ص) بیان کند و به نقل از او پامبر اسلام را به خشونت ورزی و رویکردهای غیر انسانی متهم نمايد.
بی گمان ازگر این روند ادامه یابد ، دور نخواهد بود روزی که شمشیر ها از رو بسته شود و پاپ برای حمله به اسلام آنقدر جرات بیابد که از امپراتوران قرن های گذشته بی نیاز باشد.
در چنین شرایطی که جهان، در حال آماده شدن برای "مواجهه ای با آینده نامعلوم "است ، روشنفکران جهان ، اعم از مسلمان و مسیحی يهودي، وظیفه سترگی بر دوش دارند تا نگذارند افراطیون هر دو طرف که از تریبون های دینی یا سیاسی تخم نفرت می پاشند ، بیش از این بشریت را به سمت دشمنی و همدیگر کشی سوق دهند .
مروری بر رویکردهای پاپ بندیکت شانزدهم ، نشان می دهد که او از همان ابتدای روی کار آمدنش ، رویکردی سرد به اسلام داشته و در سخنان خود در باره اسلام به گونه ای مغرضانه رفتار کرده است ولی در قبال یهودیان همواره نرمش نشان داده و حتی نگرانی خود را از آنچه یهودستیزی نامیده ، بیان داشته است.
"پاپ ژان پل دوم" که بندیکت به جای او نشسته است ، بسیار پخته تر و منطقی تر رفتار می کرد و در تعامل با ادیان الهی _ چه اسلام و چه یهود _ با احترام و وقار عمل می کرد . او حتی قرآن را بوسید تا این پیام را به صریح ترین شکل ممکن بیان کند که دوره همدلی خداپرستان فرا رسیده است ولی بندیکت، به طرز غیر مسوولانه ای در حال پنبه کردن تمام رشته های سلف خویش است تا در تاریخ کلیسا از او به عنوان جانشینی ناخلف یاد شود .