عصر ایران ؛ حسین احمدی* - موضوع رابطه ایران و ایالات متحده همواره یکی از مباحث مهم محافل سیاسی و رسانه ای دو کشور بوده و دامنه آن بنا بردلایلی که دائما در تغییر است از ایجاد رابطه دوستانه و همکاری نزدیک تا رویارویی مستقیم و خصمانه نوسان داشته است.
بیش از سه دهه است که روابط بین آمریکا و ایران در نازل ترین سطح سیاسی ، اقتصادی است. در این مدت نسبتا طولانی هر دو طرف فرصت های مناسبی را برای شروع یک رابطه حداقلی داشته اند که موفق به اجرای آن نشده اند. در بررسی عدم موفقیت روابط دو جانبه بین دو کشور نیاز به آسیب آشناسی فکری و علمی عمیقی است که چرا علیرغم موقعیت ها و فرصتهای مناسب همچنان دوطرف در بن بست سیاسی گرفتار شده اند. آیا واقعا ریشه اختلاف میان دو کشور بیشتر از مواضع خصمانه آمریکا و چین در دهه 70 است؟
آیا دیدار رئیس جمهور ویتنام از ایالات متحده نشان دهنده تحول و تغییر نگرشهای دو طرف پس از جنگ بین دو کشور نیست؟ مصادیقی از این قبیل در عرصه بین الملل کم نیست که دو دشمن را به دو شریک استراتژیک تبدیل کرده است. پس باید در وهله اول منافع مشترک دو کشور را برجسته و سپس آن را تبدیل به یک اهرم حیاتی کرد. به طور مثال منافع اقتصادی سرلوحه سیاست خارجی آمریکاست. حتی منافع اقتصادی در چارچوب استراتژیک نیز در اولویت است. در این مدت ما می توانیم هوشمندانه آمریکا را در حوزه اقتصادی به یک تعامل حداقلی برسانیم و از آن به عنوان اهرمی هر چند کم تأثیر ولی در گذر زمان بهره برداری کنیم.
آمریکا نشان داده است می شود با این کشور در عین اختلاف، روابط اقتصادی بالا نیز داشت. آمریکایی ها در عرصه بین المللی بسیار اهل معامله هستند. نیکسون در اوج اختلاف ایدئولوژیک – سیاسی با مائو رئیس جمهور چین دیدار می کند. اکنون نیز با وجود پابرجابودن اختلاف های اساسی ایدئولوژیک، شاهد رابطه خوب اقتصادی بین دو کشور هستیم؛ رابطه ای که کمک شایانی به پایداری رابطه سیاسی دو کشور داشته است.
مائو توانست با آمریکا رابطه برقرار کند چون ارزش های منعطف آمریکا را شناخته بود و این شناخت را به دستگاه سیاست خارجی تزریق کرد. اگر ما جهان را به خیر و شر تقسیم کنیم دیگر جایی برای انعطاف باقی نگذاشه ایم و امکان واقع گرایی را از ما می گیرد.
درباره روابط ایران و آمریکا ما نیاز به درک تحول داریم، اینکه ما باید بپذیریم که دنیا عوض شده و ما هم باید رفتارهای متناسب با دنیای جدید داشته باشیم. نظام جهانی پدیده ای جهانی است که حتی از دست دولت های قدرتمند هم خارج است. ما نیز در سیاست خارجی باید جامعه مدنی جهانی را مد نظر قرار بدهیم.
موضوع دیگر نفوذ ما در عرصه جهانی و خصوصاً در رابطه با آمریکاست. در چند سال اخیر لابی های اسرائیلی و عربی در واشنگتن قوی شده اند و بر عکس ما ضعیف شده ایم. برای آمریکایی ها اصولگرا و اصلاح طلب هم مهم نیست. با جابجایی این دو گروه در قدرت ما شاهد هیچ تحولی از طرف آمریکا نیستیم، همانطور که گفتم آمریکایی ها دغدغه های خود را در قالبی سیاسی تعریف کرده اند: اسرائیل، موضوع هسته ای و سوریه.
در عرصه اقتصادی هم نه اشتراکاتی داریم و نه منازعی. اگر هم از تحریم اقتصادی علیه ما استفاده می کند در چارچوب سیاسی قابل بحث است. در این 34 سال بعد از انقلاب اسلامی در ایران در توسعه روابط با ایالات متحده ما همیشه منتظر یک اتفاق هستیم؛اتفاقی که یک بُعدی باشد ولی غافل از این که استراتژی آمریکا در بعد خارجی یک استراتژی چند وجهی است. در این استراتژی بین تهدید و نقطه ضعف فرق زیادی است که باید آنها را کشف می کردیم و مهم تر از همه اینکه با پیش فرضی که برای خود تعریف کرده ایم خواسته ایم مشکلاتمان را حل کنیم.
شکی نیست که مبانی نظری سیاست خارجی ما با آمریکا یکی نیست، ولی اشتراکاتی دارد. این اشتراکات نقطه قوت ما است و کمک می کند زودتر به حل مسأله برسیم.
هدف سیاست خارجی باید ارتقا باشد، اگر ارتقا صورت نگیرد شما شکست می خورید. اینکه می بینیم آمریکائیها با قذافی معامله می کند، با مرسی رابطه داشتند و با طالبان مذاکره می کنند یک دلیل دارد وآن اینکه آنها را سد نمی بینند. آنها حتی سلفی گری را هم سد نمی بینند. این هدف سیاست خارجی آمریکا در منطقه خاورمیانه است یک سیاست سیال و نه ایستا. سیاستی که بدنبال ارتقا است، اگر ارتقا صورت نگیرد شما شکست خورده اید. با این وجود ما نیازمند بازنگری اصولی و طراحی مدلی جدید در رابطه با آمریکا هستیم. مدلی که هوشمندانه و درجه بالایی از عقلانیت و باز تعریف جدیدی از منافع ملی را عرضه کند. مدلی که شناخت حریف و منافع او را نیز در برداشته باشد، مدلی که "قابل اندازه گیری" باشد و زمان و منافع را مد نظر داشته باشد.
*دکتر حسین احمدی . عضو هیات عملی دانشگاه آزاد تهران مرکز
24 خرداد مچکریم