رضا ساکی/ ایسنا
آن زمان که بچه بودیم پدرم هر وقت عسل میخرید تاکید میکرد که انگشت توی عسل نکنیم اما ما تا پدر عسل را روی کابینت آشپزخانه میگذاشت و میرفت بیرون با انگشت به جان عسل میافتادیم. در بچگی وقتی بزرگترها چیزی را منع میکنند پیشفرض بچهها بر این است که یک لذت را دارند از دست میدهند برای همین برخلاف آن عمل میکنند.
یعنی کافی بود پدر یک بار بگوید انگشت توی عسل بزنید، دیگر انگشت نمیزدیم اما هر بار که میگفت انگشت توی عسل نکنید ما با تمام قوا انگشتمان را فرو میکردیم توی عسل. حتی وقتی میگفت وقتی دوچرخهسواری میکنید از کوچه بالایی نروید ما فقط در کوچه بالایی دوچرخهسواری میکردیم و فکر میکردیم چیز خوبی آنجا هست که پدر دوست ندارد ما ببینیم. اما در واقعیت کوچه بالایی فقط کمی دستانداز داشت. همین.
حالا حکایت جلوگیری از ورود خانمهای تماشاگر به بازیهای والیبال ساحلی کیش است. گویا خانمهایی که روز چهارشنبه قصد داشتند تا در مسابقات والیبال ساحلی حضور پیدا کنند از سوی مسئولان برگزاری این رقابتها برای حضور در کنار زمین منع شدند و به آنها اعلام شده که ورودشان ممنوع است. اما بعد خبر رسیده است که ظاهرا فقط تعدادی از خانمها توانستهاند از پشت بام یک کافیشاپ مسابقات را تماشا کنند.
به یاد یک خاطره دیگر از پدرم افتادم. یک بار که داشتیم میرفتیم عروسی، پدرم گفت شما دیگر بزرگ شدهاید و باید بیایید در قسمت مردانه بنشینید. راستش قبلش خودم با برادرم به این نتیجه رسیده بودیم که دیگر زشت است برویم توی زنانه اما چون پدر تاکید کرد نرویم آن شب شش بار با لگد ما را از زنانه بیرون انداختند اما باز تو رفتیم ببینیم آن تو چه خبر است.
باقی بقایتان