اینجا پنجره ندارد٬ نشستهام روی یک تخت خیال میبافم٬ تلویزیون باران نشان میدهد٬ یکجایی توی پاکستان باران میآيد٬ همانجا جنگ هم هست٬ جوانها تفنگ دستشان گرفتهاند پشت وانتها نشستهاند٬ بعضیهاشان نقاب سیاه دارند٬ بعضیهاشان نه! آنهایی که نقاب دارند توی وانت کنار همان ها که نقاب ندارند نشستهاند و آنها که نقاب ندارند عین خیالشان نیست که نقاب ندارند... زیاد هم هستند٬ یعنی از هر 20 نفر شاید یک نفر نقاب داشتهباشد٬ یعنی بقیه عین خیالشان نیست که توی تلویزیون باشند یا کسی ببیندشان...