هربرت شيلر در نظريه پوپوليسم، عامه مردم را افرادي ناآگاه، منفعل و ضعيف ميداند كه براي احيا و هدايت آنها ميبايست ابزارهاي گوناگوني را به خدمت گرفت. گريز از مسئوليتپذيري و تلاش براي استيلاي ديكتاتوري اقليت از جمله نتايجي است كه در ميان احزاب «پوپوليستنگر» رواج دارد و اين احزاب با پافشاري بر دترمينيسم تاريخي ماركس، بر اين تصورند كه مسير حوادث آينده بشر از الگوي مشخصي تبعيت ميكند.
و اما حكايت نحوه فعاليت برخي احزاب در ايران نيز بر اين اساس است كه با شكلگيري حلقه قدرت، نميخواهند اين اصل را بپذيرند كه «ميزان، رأي ملت است» و آنها بر اين عقيدهاند كه حتماً بايستي مسير تقدير تاريخي را پيمود، همانطور كه «راه طيشده» نيز قبلاً ترسيم شده است. در مسلك اين احزاب، نفي اراده و اختيار انسانها در پوشش شعار آزادي بهطرز ماهرانهاي اين هدف را نشانه ميرود كه «ما نميتوانيم» و «نميشود». از اينرو «تقديرگرايي سركوبكننده» از سوي پوپوليستهاي مدرن در قالب «چانهزني از بالا و فشار از پائين» اين آينه را مقابل آنها نهاده است كه «مسئوليت انتخاب، بر عهده ماست و مردم به علت اينكه نميفهمند بايستي از سوي ما هدايت شوند.» آنگونه كه پوپوليستها تبليغ ميكنند، هر برندهاي موقتاً برنده است و ميتوان با تاكتيك «آزادي بدون مسئوليت» موقعيت برنده را به بازنده تبديل كرد. از اينرو براي تحقق اين تاكتيك، هياهو، جنجال و فرهيختگي مبتني بر خودشيفتگي را پيشه خود ساخته و با بهرهگيري از شعارهاي احساسي، پروپاگانداي رسانهاي خود را خطاب به مردم اينگونه بيان ميكنند: «اي مردم، مسئولين به شما دروغ ميگويند» و اين تاكتيك، ناظر بر اين روند است كه پوپوليستها بر آنند هزينههاي اجتماعي حمايت مردم از كانديداي رقيب را بالا ببرند و با فشارها، تهمتها و انگهاي گوناگون از آراي رقيب بكاهند.
تجربه نشان داده است پوپوليستها در مقايسه با سوسياليستها شعارهاي ملموستري را سر ميدهند و گفتار و تبليغات آنها شبيه «جامعه بيمسئوليتشان» كه يك جامعه آرماني جلوه مينمايد، كمتر جنبه انتزاعي دارد. توجه به اختلافات قوميتي، زباني و استفاده از برتريجوييهاي نژادي و تحريك احساسات منطقهاي معمولاً ملموستر از طرح مبارزات طبقاتي و فراقومي سوسياليستهاست. پوپوليستها عموماً به جاي مردم، به ارزيابي همه مسائل ميپردازند و از آنجا كه مردم را ناآگاه فرض ميكنند، ميپندارند نگاه تودهاي به يك جامعه بايستي براي آنها اين حق را فراهم آورد كه هر چه ميگويند، مردم بايد بپذيرند و هركس نپذيرد، جزو جامعه و مردم نيست و خائن است و بايستي طرد شود. پوپوليستها همچنين با پافشاري صريح بر پيشبيني آينده، هر استناد علمي را دروغ پنداشته و از آنجا كه خود نيز كمحافظهاند، دروغهاي خود را فراموش ميكنند. استفاده ابزاري از جنسيت، رنگ و نژاد اين زمينه را براي پوپوليستها مهيا ميكند كه بتوانند جامعه تودهوار خود را براي اهداف موهوم شكل دهند. جامعهاي كه با تجانسهاي فكري و نيازمنديهاي جنسي پيوند دارد اما اين پيوند با كوچكترين تحول و ايستادگي رقيب، در هم ميشكند و فرو ميريزد.