روفیا عابدی*
هر یک از ما تنها یک زندگی را تجربه میکنیم با تمام حسرتها و آرزوها ولی احتمالا دوست داشتیم یا داریم چند زندگی را تجربه کنیم تا از میان آنها دست به انتخاب بزنیم و ببینیم بر سر حسرتها و آرزوهای ما چه میآید و وقتی به آنها میرسیم زندگی چه طعم و رنگی دارد و شاید هم به همین خاطر رُمان میخوانیم چون میخواهیم بدانیم زندگیهای دیگر چگونه است ولو نه در عالم واقع که در ذهن نویسنده شکل گرفته باشد.
«نورا سید» اما امکان چند زندگی را پیدا میکند و این اتفاقی است که در کتاب «کتابخانه نیمه شب» رخ میدهد. اثری از «مت هیگ» که مینا صفری به پارسی بازگردانده و انتشارات میلکان منتشر کردده است.
شخصیت مورد نظر ما نورا سید است که با رشتهای از ناکامیها در زندگی روبه رو میشود: منتفی شدن ازدواج و از دست دادن کار و نیز تنها شاگرد پیانو. رشتۀ ورزشی مورد علاقه را هم رها میکند. همان رشتهای که در آن چند مدال به دست آورده بود و تصمیم به خودکشی میگیرد.
نورا اما حتی در اقدام به خودکشی هم ناموفق است و پس از آن خود را در کتابخانهای میبیند که کتابدارِ آن همان کتابدارِ دوران مدرسه است و منتظر او و به نورا میگوید باید کتاب حسرتهایش را ورق بزند و تجربه کند تا زندگییی را برگزیند که در آن احساس رضایت و خوش بختی میکند.
نورا هم چنین میکند و هر بار با یکی از حسرتهای خود به زندگی بازمیگردد؛ با یکی قهرمان المپیک میشود، در دیگری سلبریتی، یخچالشناس، مراقب حیوانات، سفر با استرالیا همراه دوستی صمیمی و البته انجام همان ازدواجی که منتفی شده بود با همان پسری که دوست میداشت نیز در زندگیهای متعدد دیگر را تجربه میکند.
با این همه هر بار با نومیدی به کتابخانه بازمیگشت. در یک زندگی ازدواج موفقی ندارد و در دیگری احساس موفقیت و از این رو هنوز مأیوسانه در جست وجوی مرگ بود.
خانم الم – کتابدار کتابخانه- اما به جای آن که او را به سمت کتابی هدایت کند که از آن زندگی نومید نشود اصرار دارد به او بفهماند و بیاموزاند که «تنها راه یاد گرفتن، زندگی کردن است». او میگوید: «هیچ وقت اهمیت بزرگ بودن چیزهای کوچک را دستکم نگیر».
نورا همچنان به دنبال موفقیت است بی آنکه حتی بداند موفقیت چیست و سالها احساس میکرد در هر کاری ناموفق است. یادآور همان مَثَلی که درختان فراوان، آن قدر گرداگرد او را گرفتهاند که جنگل را نمیبیند!
هر زندگی را به مثابه کتابی به امانت دریافت می کند اما باز با حسرت بازمی گرداند.
با این همه کافی است زندگی درست را پیدا کند تا آن کتاب پر از حسرت دیگر به کتابخانه بازنگردد و به جای امانت به موهبت بدل شود.
با این شخصیت که آشنا میشویم از خود میپرسیم اگر ما هم میتوانستیم کتاب حسرتهایمان را بخوانیم و به امانت بگیریم و بعد از میان آنها انتخاب و زندگی کنیم چه حسرتهایی داشتیم و دنبال چه احساسی بودیم و هر زندگی چه بهایی داشت؟
اگر در عالم واقع بتوانیم بازگردیم و راه متفاوتی را انتخاب کنیم آیا احساس خوشبختی خواهیم داشت؟
هر چند نویسنده میخواهد بگوید باید زندگی کرد فارغ از حسرتها و خود زندگی مهم است اما این که مثل نورا سید میتوانستیم چند زندگی یا چند دَه زندگی داشته باشیم و هر آرزو و حسرتی را تجربه کنیم وسوسهانگیز است.
این معرفی البته تنها به قصد آشنایی با شخصیت نورا سید است و گمان نبرید که حالا داستان را می دانید که نکته های فراوان دیگری هم در کتاب هست و باید خواند تا حس و حال نورا در عمق وجودتان بنشیند.
دربارۀ نویسنده (مت هیگ) هم بد نیست بدانید متولد 1975 در شفیلد انگلستان است و در دانشگاه هال ادبیات انگلیسی خوانده و یک تجربۀ دردناک افسردگی را در 24 سالگی پشت سر گذرانده و بر آن غلبه کرده و رد آن را در همین کتاب ( کتابخانۀ نیمه شب) می بینیم.
کتابخانه نیمه شب، سال 2020 منتشر شد و پارسال در فهرست نهایی جوایز کتاب 2021 قرار گرفت.
پرسش اساسی همچنان این است: یگانه بودن زندگی بهتر است یا این که مثل نورا میتوانستیم انتخاب کنیم؟
--------------------
*نکتهسنج