دیجیاتو نوشت: شاید تلاش روزمره انسان برای تجربه احساس انزجار با طبیعت او در تناقض باشد، اما این رفتار هدفی تکاملی را دنبال میکند.
مردم با اشتیاق فیلمهای سلاخی و خونریزی، خانههای روحزده و پر از لکههای خون و اعضای بریدهشدهٔ بدن را دنبال میکنند. اما جذبشدن به چیزهایی که حس انزجار در ما ایجاد میکنند، ریشههایی فراتر از سرگرمی محض دارند.
در سراسر برنامههای تلویزیونی و ویدیوهای اینترنتی، برنامههایی وجود دارند، از کارهایی مانند خوردن غذاهای نامتعارف و آسیبزا، تا فیلمهای جراحی و دیگر محتوای چندشآور که سعی در جذب و حتی خنداندن بینندگان دارند.
اینها فقط محدود به فیلمها نیستند؛ داستانها و رمانهای بسیاری نیز وجود دارند که با صحنههایی منزجرکننده قصد تحریک خواننده را دارند. فراتر از همه اینها، علاقهمندان میتوانند در اینترنت کلیپهایی واقعی از لحظات حادثه و حتی کشتهشدن افراد را پیدا کنند.
این یک پدیده رسانهای تازه هم نیست. برای مثال، در اوایل شکلگیری انگلستان مدرن میتوانیم فرهنگ انزجار مشابهی را ببینیم. چرا بسیاری از افراد جذب چیزهایی میشوند که با هر منطقی باید با وحشت از آنها بگریزند؟ علم مدرن پاسخی برای این سؤال دارد و این پاسخ به نحوه کارکرد بنیادی احساس انزجار مربوط است.
انزجار چیست؟
انزجار بهطور بنیادی یک احساس اجتناب است: سیگنال میدهد که چیزی میتواند برای بدن شما مضر باشد و شما را تشویق میکند تا از آن دوری کنید.
دانشمندان عقیده دارند که انزجار اصالتاً حسی مربوط به غذا بود؛ چارلز داروین مینویسد: «به چه سادگی این حس با هرچیز نامعمول در ظاهر، بو و طبیعت غذای ما برانگیخته میشود.» طبق این نظریه، انزجار به آرامی تکامل یافت تا از شما در برابر هر چیزی که میتواند شما را در معرض پاتوژنهای خطرناک مانند بیماریها، حیوانات، صدمات بدنی و جسدها قرار دهد، محافظت کند.
علاوه بر این، به نظر میرسد انزجار به تکامل خود ادامه داده تا چیزهایی را که بهطور نمادین مضر هستند نیز کنترل کند: سرپیچی از اخلاق، قواعد فرهنگی و ارزشهای محبوب. به همین دلیل است که برخی ممکن است بگویند از یک عمل نژادپرستانه «منزجر» میشوند.
به علت این کارکردهای تنظیمی، انزجار اغلب بهعنوان «احساس محافظ»، «احساس طرد» یا «احساس بدن و روح» شناخته میشود.
جذابیت انزجار
پس چطور میتوانیم این حقیقت را توضیح دهیم که چیزهای منزجرکننده گاهی میتوانند ما را جذب کنند؟
پژوهشهای روانشناسی نشان میدهند که محرکهای انزجار بهطور مؤثرتری نسبت به محرکهای احساسی خنثی توجه ما را جلب و حفظ میکنند.
طبق پژوهش متخصصان رسانه، «بریجت روبنکینگ» (Bridget Rubenking) و «آنی لانگ» (Annie Lang) این احتمالاً به این دلیل رخ میدهد که از نقطهنظر تکاملی، گویا «یک تعصب توجهی به انزجار، هرقدر نفرتانگیز، انسانها را بهتر برای اجتناب از مواد مضر آماده میکند.» پس با این که انزجار میتواند یک احساس نامطبوع باشد، این حس همزمان بهگونهای تکامل پیدا کرده که توجه انسانها را جلب کند.
اما چیزهای منزجرکننده فقط توجه شما را جلب نمیکنند؛ شما میتوانید از آنها لذت ببرید.
«نینا استرومینگر» (Nina Strohminger) روانشناس، نشان میدهد که خصوصیات لذتبخش انزجار احتمالاً یک نمونه از پدیدهای باشند که «مازوخیسم بیخطر» نام دارد؛ تمایل انسانی برای پیگیری تجربیات ظاهراً «منفی» به هدف لذتبردن از «ریسکهای کنترلشده» مانند سواری با یک ترن هوایی یا خوردن غذاهای بسیار تند.
طبق گفته استرومینگر، به نظر میرسد که ممکن است «که هر احساس منفی پتانسیل لذتبخش بودن را داشته باشد، زمانی که از این باور جدا باشد که چیزی که اتفاق میافتد درواقع بد است و هیجان روانشناختی حاصل از آن بهخودیخود شادیآور یا جذاب بماند.»
پس شما نه فقط میتوانید به چیزهای منزجرکننده جذب شوید، بلکه مکانیسمی روانشناختی نیز وجود دارد که اجازه میدهد در شرایط مناسب از آنها لذت ببرید.
انزجار شکسپیری
تحلیل این جاذبه و سودبردن از آن محصول عصر دیجیتال نیست. این پدیده حتی در زمان شکسپیر نیز رایج بود.
تراژدی بدنام این نمایشنامهنویس، «تیتوس آندرونیکوس» بهاندازه یک فیلم سلاخی امروزی خون دارد. طبق یک تخمین، صحنههای این نمایشنامه شامل «۱۴ کشته، ۹ تا از آنها روی صحنه، ۶ قطع عضو، ۱ تجاوز (یا ۲ یا ۳، بسته به اینکه چطور بشمارید)، ۱ دفن انسان زنده، ۱ مورد جنون و ۱ آدمخواری، میانگین ۵٫۲ قساوت بهازای هر اکت، یا یکی بهازای هر ۹۷ خط» است.
«سینتیا مارشال» منتقد (Cynthia Marshall) هنگام بررسی «جذابیت غامض خشونت این نمایشنامه» میپرسد: «چرا یک مخاطب، هر مخاطبی، از تکرار خشونت تیتوس نسبت به بدن انسان لذت میبرد؟»
پاسخ ریشه در طبیعت جذاب انزجار دارد که روانشناسان آن را مستند کردهاند. درواقع، در اوایل شکلگیری انگلیس مدرن، یک صنعت روستایی انزجار در این کشور وجود داشت.
جمعیت انبوه به تماشای اعدامهای ملاعام میرفتند و جسد مجرمان با زنجیر آویزان میماند تا مردم به آنها خیره شوند. در تئاترهای آناتومی باز، بینندگان کنجکاو میتوانستند پزشکانی را تماشا کنند که مردگان را تشریح میکردند. عطارها در مغازههای خود اعضای جداشده بدن انسان را پیش از ترکیب آنها در داروها به نمایش میگذاشتند؛ رویکردی که امروزه به آن «آدمخواری پزشکی» میگویند.
این به این دلیل نیست که مردم عصر الیزابت بیاحساس بودند و آستانه تحمل انزجار بالاتری داشتند؛ افراد آن زمان، حتی با اینکه خود جذب این نمایشهای انزجار میشدند، تنفر خود را نسبت به آنها ابراز کردهاند. «ساموئل پپیس» (Samuel Pepys)، وقایعنگار پس از دیدن یک جسد سوخته در انبار یک تاجر، مینویسد: «گرچه منظرهای تهوعآورد بود، اما بسیار خشنودم کرد.»
پس همانند امروز، چیزهای منزجرکننده توجه ما را جلب میکنند و لذتبخش هستند و صحنههای هولناک نمایشنامهای مانند «تیتوس آندرونیکوس»، این حقیقت را نشان میدهند که مردم عصر الیزابت در فرهنگی زندگی میکردند که آنها را تشویق میکرد چیزهای منزجرکننده را تماشا کنند، حتی اگر حس میکردند که باید از آنها رو برگردانند.
مخاطبان شکسپیر این لذت نامطبوع را پذیرا بودند؛ درست مانند مخاطبان مدرن که جدیدترین فیلمهای هولناک را در سینما و تلویزیون تماشا میکنند.
احساس انسانی که از شما حفاظت میکند، به همان اندازه اجازه میدهد از چیزهایی که باید از آنها در امان باشید، لذت ببرید.