۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۷:۴۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۸۰۲۳۹
تاریخ انتشار: ۱۴:۰۱ - ۲۷-۰۳-۱۳۹۲
کد ۲۸۰۲۳۹
انتشار: ۱۴:۰۱ - ۲۷-۰۳-۱۳۹۲

انتشار مجموعه شعر "باغبان هوس سیب دارد" (+رو جلد)

مجموعه شعر « باغبان هوس سیب دارد » به چاپ رسید.

سروده‌های عاشقانه و غنایی مینو سلیمی در کتاب « باغبان هوس سیب دارد » چاپ شد.

« باغبان هوس سیب دارد» عنوان اولین مجموعه شعر مینو سلیمی با طراحی جلد یحیی رحمتی در اردیبهشت ماه 1392 است.

این کتاب شعر از سوی انتشارات پیام امروز منتشر شده است. عمده مضمون اشعار این کتاب را طبیعت، شعرهای غنایی و عمدتا عاشقانه در بر می گیرد.

 کتاب « باغبان هوس سیب دارد» 112صفحه ای در برگیرنده 66 شعر سپید است که به بهای 3500 تومان به بازار کتاب عرضه شده است.

بخش های از این کتاب به این شرح است:


1
از خاك مادرم بلوط هاي پيرچنان سربلنداند كه مرا ميان روشنايي روز،
پنهان مي كنند...
تن به جامه سخت آن ها،
آغوش گرم او را به خواب مي بينم.
و نامش را چنان آوايي مقدس مي شنوم...
هزاران سال بودنش را حتي شبي به ياد ندارم،
و يادمان دورش مرز بي نهايت پناه تنهايم مي گردد...
دل گرفته ام را كنارش بر خاك مي ريزم،
و عطرش مي پيچيد در هواي زلف وحشي كه پدرم را  
مست خون بهاي عشق كرد!
من تمامي خاطره عشق اين دو بودم
سرزميني دور كه تشنه به هم آغوشي اينان بود
و فرزندي نارس و تنها كه دلهره ي بودنشان را بار داد،
و هستي به يكباره ميان چشمان روشن من
به زندگي نشست و مرگ اينان را...
به تلخي در غبار روشن آخرين روزهاي مرداد گريست.
من به آفتاب هيچ اعتماد ندارم،
نه به خاك و نه دستان لاله گوني از آن بر مي بالد...
كنون تن به جامه سخت خاك سپرده ام
بلكه ببويم عطر زيباترين زن ايل را....
 
 
2
تمام روياهاي من،
خاطره هاي من،
در زماني هميشه
از آن تو بوده اند
حاشا نكن....!!
دلم برايت تنگ مي شود
حتي اگر خاطره اي از دلتنگي  
مثل اشك از من نديده باشي...
حتي اگر هرگز به خانه باز نگردي
و آن لحظه ديداري كه مي گفتي
هرگز اتفاق نيافتد...


3
سال هاي ديگر بي تو...
آن سال ها كه در ساعاتي معين ديگر ديداري تكرار نمي شود؛
مردمكانم از همين امروز
براي آن سال ها سوخته اند،
كم سو شده اند،
و خاطراتم پشت نگاه مات رو به باغ
تو را مي جويند
هزاران بار كم است...
بي خيال اعداد و ارقام،
كاش همان هوايي مي شدم
كه تو مرا به آغوش بهارش دعوت مي كردي
و دم به دم يادم مي آوردي
عجب زندگي زيباست..!!
و من ميان هياهوي خويش
تصوير وارنه تو را  
كنار روزمرگي زندگيم بر آسمان مي كشيدم،
و از دست مي دادم
و مي ديدم عبور تو را.
سال هاي ديگر بي تو
كاش هرگز نمي آمدند..!!
 
و آن ناگهان نگاه پشت سر من
خيره به چشمان خيس امروزم تا ابد مي ماندند؛
باد  اندكي بيشتر مي وزيد  
و تو آن برگ خشك را  
از ميان گيسوانم بر نمي داشتي...
 
 

ارسال به دوستان
وبگردی