عصر ایران؛ مصطفی داننده- یکی از روحانیون شناخته شده کشور چندی پیش در یک برنامه تلویزیونی اعلام کرد در صبحی به ادارهای رفته است و در آنجا مردمی را دیده که همه خسته بودند.
این روحانی از این خستگی صبحگاهی مردم تعجب میکرد و میگفت نمیدانم چرا مردم اول صبح این همه خسته و افسرده بودند( نقل به مضمون)
این آقای روحانی راست میگفت قاعدتا مردم در اول صبح بعد از خواب شبانه نباید خسته باشند اما حداقل در شهر تهران وضعیت عادی نیست.
این شادی صبحگاهی برای زمانی است که شما 8 ساعت کار کنید، 8 ساعت استراحت کنید و 8 ساعت بخوابید. اگر سبک زندگی شما اینگونه است و بازهم صبح خسته هستید قطعا باید به دکتر مراجعه کنید.
داستان زندگی ما اما این نیست. ما نه 8 ساعت کار میکنیم، نه 8 ساعت استراحت میکنیم و نه 8 ساعت میخوابیم. بسیاری از ما وقت خواب و استراحت خود را هم کار میکنیم. بسیاری از کسانی که در شهرهای بزرگ کار میکنند سالهاست، چشمهاشان رنگ خواب ظهر را به خود ندیده است.
بسیاری وقتی از خانه خارج میشوند آفتاب طلوع نکرده است و وقتی به خانه میآیند آفتاب غروب کرده است. آنها در حالی کار میکنند که آفتاب را نمیبینند.
بسیاری از مردم برای رفتن به محل کار از وسیلههای نقلیه عمومی استفاده میکنند. وسیله نقلیه عمومی یعنی مترو، اتوبوس و تاکسی. در این میان بخشی هم از خودروهای شخصی استفاده میکنند.
آنهایی که از وسایل نقلیه عمومی استفاده میکنند در ابتدای صبح له میشوند. آنهایی که مترو سوار شدهاند به خوبی حرفهای من را میفهمند. فردی از کرج سوار مترو میشود و با عوض کردن سه خط به طور مثال مصلی تهران میرسد. تمام مسیر را هم ایستاده است. ایستادنی که با فشار دیگر مسافران همراه است. چگونه میشود از این فرد انتظار داشت وقتی به محل کار میرسد لبخند بزند و به روی خود نیاورد که دو ساعت ایستاده است تا سر وقت به محل کار برسد.
اتوبوس با تاخیر میآید. دیر شده است. بسیاری از مسافران استرس دیر رسیدن به محل کار را دارند. دیر میرسند. جریمه میشوند. این افراد دیگر نمیتوانند لبخند بزنند و در صبحگاه شاد باشند.
آنهایی هم که با وسایل شخصی آمدهاند آنقدر در ترافیک ماندهاند و بوق زدهاند که دیگر حوصلهای برای شاد بودن ندارند.
بگذارید خاطرهای از صبح مترو برایتان تعریف کنم.
« مترو شلوغ بود. پیرمرد وارد شد و ایستاد و جوانی درست روبروی او بر روی صندلی نشسته بود. پیرمرد انتظار داشت جوان بلند شود و او بنشیند. جوان اما بلند نشد. پیرمرد رو به نفر کناری خود گفت:« احترام مرده» کی زمان ما اینجوری بود.
جوان رو به پیرمرد کرد و گفت:« نه حاج آقا، احترام نمرده. من دیشب تا ساعت 10 سرکار بودم. الان هم دارم میرم سرکار. خستهام . اینجا نخوابم مجبور سرکار بخوابم. سرکار بخوابم اخراج میشم. حالا میخوای پاشم شما بشینی.»
با این سبک زندگی نمیشود انتظار داشت که مردم وقتی صبح بیدار میشوند و به محل کار میروند شاد باشند. زندگی با استرس اجازه شاد بودن به آدم نمیدهد.
تعجب آن روحانی نشان میدهد چقدر میان مسئولان و برخی روحانیون با جامعه فاصله ایجاد شده و آنها از واقعیتهای زندگی مردم چندان خبر ندارند.
هر چیزی را به هر چیزی ربط دادید تا از روحانیت انتقاد کنید؟!
مشکلات در زندگی همه هست، حالا چکار کنیم؟ بزنیم توی سر خودمان مشکل حل می شود؟
شاد زیستن یک مهارت است برادر من! و این مهارت زمانی اسمش مهارت است که اتفاقا در خلال مشکلات هم بتوانیم خود را کنترل کنیم. آدمهای زیادی را می شناسم که خیلی بیشتر از ما کار می کنند اما مهارت شاد زیستن را بلدند. با منطق شما ژاپنی ها باید دسته دسته خودکشی کنند.
من به عنوان فردي كه وسيله شخصي ندارم و مجبورم از حمل و نقل عمومي استفاده كنم كاملا اين حرف ها را درك مي كنم .
ضمنا چه وجه مشتركي بين ايران و ژاپن مي بينيد كه اينها را با هم مقايسه مي كنيد؟
گرچه بسياري از معضلات فعلي حاصل سوء مديريت و نهادينه شدن بي اخلاقي در جامعه است.
اول که این مقاله از روحانیت انتقاد نکرده و صرفا به بیان مشاهده ایی از یک روحانی پرداخته است و سپس نتیجه گیری کرده که سبک زندگی مردم چقدر بحرانی شده است.
دوم به فرض اینکه انتقاد کرده باشد مگر دین اسلام نگفته است 8 ساعت کار و 8 ساعت زندگی و 8 تفریح و از طرفی مگر روحانی نماد ترویج اسلام نیست پس چرا حالا به این فکر افتاده است و چرا حالا متعجب شده است؟ مگر از شرایط زندگی مردم خبر ندارد؟ مگر صبح زود به سرکار نمی رود؟ مگر با وسیله نقلیه عمومی مسافرت نمی کند؟ پس او چرا اکنون متعجب شده است؟ پاسخ ساده است دوست عزیز. ایشان از سبک زندگی مردم و مسائل گریبانگیر ایشان اطلاع ندارند. همین.
پنجشنبه هم تدریس دارم .
منم و روزهای تعطیل و جمعه ها
اگر واقعا شاد باشم مطمئن باشید یجای کار میلنگه.
البته من در بین همکاران وضعیتم بهتره... چاره ای نیست
اما این ترافیک صبح گاهی و مسافت های طولانی برای رسیدن به محل کار ، امان مردم را بریده است ،
در حالی که می توان به راحتی با تقسیم ساعت شروع به کار اصناف و محدود کردن استقرار شرکت ها به مرکز شهر از این مهلکه خود ساخته رها شد .
چرا باید شرکت ها در چهار گوشه شهر پراکنده باشند ؟
ما بیشترین اتلاف وقت و هزنه روحی و جسمی رو توی ترافیك و رسیدن به محل كار داریم و روز به روز بد تر شدنش مشهوده
چینیا پیش ما لنگ میندازن
خیلی مقاله چرتی بود
ای کاش می شد مردم ما قدری فقط قدری از فضای احساسی فاصله بگیرند.
منکه کم اوردم
مشکل اینه که مسئولان سالهاست از مشکلات مردم فاصله گرفته اند. سالهاست سوار مترو نشده اند. سالهاست به خرید نرفته اند. کشور ما واقعا با چه معضلاتی دست و پنجه نرم میکنه هیچ کس هم جوابگو نیست.
بعضی از دوستان مرتبا ژاّپن را مثال میزنند. دوستان محترم در یک مجموعه منظوم به اسم اجتماع باید یکنواختی حاکم باشد. همه چیزش شبیه به همه چیزش باشد. باید مدیریت ضعیفی باشد که کارایی کارکنان در این حد بوده باشد. باید این آشفته بازار باشد تا سو استفاده های کلان شکل بگیرد. در یک کلام ما الان بهتر است خود را با ترکیه و ارمنستان و آذربایجان غیره به زور مقایسه کنیم چه برسد به ژاپن.
این مساله سیستمی است وقتی تمام امکانات و پول و ثروت در تهران جمع شده است همه به تهران مهاجرت می کنند. تنها بردن ادارات و دانشگاه ها از تهران کارساز نیست.
لطفا متن را بدین صورت اصلاح کنید:
"آنهایی هم که با وسایل شخصی آمدهاند آنقدر در ترافیک ماندهاند و ... "
و انقدر بوق خورده اند که دیگر حوصلهای برای شاد بودن ندارند.
و آنقدر بی قانونی در رانندگی دیده اند و حرص خورده اند که انرژی ندارند.
و آنقدر ماشین ساخت داخل اشان در ترافیک مانده است که همواره نگرانند.
والا من که هرکی را دیدم 2 بعدازظهر میرسه خونه و خواب بعدازظهر و گردش و دید و بازدید عصرگاهی هم برقرار
اینی شما فرمودید روزهای عادیه و خدا رو شکر همینطوره که شما می فرمایید. ولی روزی رو تصور کنید که بچه تون مریض شده و باید 300 کیلومتر تا اولین پزشک متخصص در یک جاده کوهستانی رانندگی کنید و از قضا برف هم باریده و به خاطر مه دید خوبی هم توی جاده ندارید. اونوقت ببینید آیا با کمال میل به تهران مهاجرت می کنید یانه.
اما در ایران فلسفه آموزش پرورش کارگر تربیت کرد است ما حتی دکتر و مهندسانمان هم از لحاظ تفکر و اجتماعی به نوعی کارگر هستند و تفکر کارگری دارند
حالا در هر حوزه دیگرش هم وارد شوید شکافها را به همین نسبت خواهید دید
واقعا مسئولین اگر هشیار باشند به جای تشویق جوانان به تشکیل خانواده و تشویق خانواده ها به فرزندآوری یک فکری به حال بهبود شرایط کار و ساعت کاری و ... باید بکنند به نظر این حقیر پیشنهاد می کنم مسئولین چه در ادارات دولتی و چه در قوانین کار به دنبال نوشتن دستورالعمل مناسب برای تصویب شیفت متغیر یا دقیق تر شیفت با شروع متغیر باشند به این ترتیب استرس دیر رسیدن و تاخیرهای بی دلیل کم میشود و مثلا کسی که به جای هفت و سی دقیقه به دلیل ترافیک ساعت هشت در سرکار حاضر شده نیم ساعت در همان روز شیفت موظفیش بیشتر از سایر کارکنان لحاظ می شود البته جزئیات این طرح که یک الگوی جهانی و بین المللی دارد در اینترنت هم قابل دستیابی است و در خیلی از کشورها و شرکت ها اجرایی شده است
بجز یه قشر مرفه كه تفریح و همه چیزشوون سرجاشه، بقیه مردم انرژی ندارن و مجبورن صبح تا شب بخاطر مخارج بالای زندگی به قول قدیمی ها سگ دو بزنن !